سلام، وقتبخیر. لطفا خودت را برای ما معرفی کن. (نام و نامخانوادگی، سن، شهر محل سکونت، محل تحصیل کارشناسی، سال، گرایش، رتبۀ کنکور، دانشگاه قبلی و…)
سلام. شقایق کارگر هستم متولد سال 1381، اهل تبریز. ورودی 1399 رشتۀ روانشناسی دانشگاه تبریز بودم و رتبۀ کارشناسیم 1000 بود. در کنکور ارشد روانشناسی هم رتبۀ 50 ارشد روانشناسی بالینی رو کسب کردم.
سروکلۀ رشتۀ روانشناسی، کی و چطور در زندگی تو پیدا شد؟
اوایل دورۀ راهنمایی بودم که در یک مهمونی با یکی از آشناهامون صحبت میکردم که از علاقش به روانشناسی میگفت. از همون لحظه جرقۀ این رشته توی ذهن و زندگیم زده شد. موقع انتخاب رشتۀ دبیرستانم، متوجه شدم دروس علوم انسانی رو خیلی دوست دارم و از طرفی روانشناسی هم از رشتههای تاپ انسانی هستش.
اینطوری شد که از همون سال اول دبیرستان مسیرم بهسوی روانشناسی رو شروع کردم.
مطلب پیشنهادی: همهچیز دربارۀ کنکور ارشد روانشناسی
دوران کارشناسی، چطور گذشت؟ از آن دانشجوهایی بودی که جزوۀ تمیز و خوشخطشان در دانشکده دستبهدست میشد یا آنهایی که آخرترم تازه یاد درس و امتحان میافتند؟
متأسفانه یکسالونیم از دوران کارشناسیم بهخاطر کرونا، بهصورت مجازی سپری شد و بعداز سهترم افتخار حضور در دانشگاه رو پیداکردم بالأخره. کمالگراییم اجازه نمیداد از جزوههای دیگران استفاده کنم، برایهمین همیشه درحال جزوه نوشتن بودم.
نمرههام همیشه خوب بود و شب امتحانی هم نبودم. درنهایت رتبۀ 3 بین همورودیهام شدم (بین 39 نفر) و جزو گروه استعداد درخشان هم بودم. ریا نباشه با معدل 19/09مدرک کارشناسیم رو گرفتم.
کنکور، کی و چرا برای تو جدی شد؟ اصلا چطور درس خواندن را شروع کردی؟
تعطیلات عید 1402 بود که توی تلگرام میگشتم، چشمم خورد به یک کانال کنکور ارشد روانشناسی. چندتا از ویسهارو گوش دادم و فهمیدم که دیگه کمکم باید به فکر کنکور بیفتم. اولین کاری که کردم، کتاب متون روانشناسی به زبان انگلیسی لیندا لیل رو خریدم و استارت کنکور رو با زبان که درس موردعلاقم بود زدم.
مطلب پیشنهادی: منابع ارشد روانشناسی
از عادتهای مطالعهات برای ما بگو. (تنهایی درس میخواندی یا با دوست و همکلاسی؟ توی خانه یا سالن مطالعه؟ نقاط ضعف و قوتت چه بود؟ چقدر وقت آزاد داشتی؟
من اکثراً خودم بودم و خودم. اوایل بیشتر توی خونه میخوندم ولی از مهر به بعد چون دانشگاه هم میرفتم، مجبور بودم از سالن مطالعۀ دانشکدمون استفاده کنم. تااینکه بههمون محیط عادت کردم و تا روز آخر کنکور، سالن مطالعه درس میخوندم.
بزرگترین نقطۀ ضعفم خواب بود. خیلی انسان خوابالویی هستم و مدیریت خواب سختترین چالشی بود که با اون مواجه بودم. ناگفته نماند که درس خوندن برای کنکور، همزمان با کلاسها و امتحانات دانشگاه، بعضی وقتا من رو از پا درمیاورد. ولی جانزدم و تونستم همچنان معدلم رو بالا نگه دارم و وقت آزاد تقریباً نداشتم، یا سرکلاس بودم یا در سالن مطالعه.
چطور با روانآموز آشنا شدی و از کدام خدمات و محصولاتش استفاده کردی؟ (نظرت راجعبه هرکدام چیست؟)
ترم پایینتر که بودم تو سالن مطالعه، بچههای سال بالایی رو میدیدم که کتاباشون روانآموز هست. موقعی که میخواستم شروع کنم، تحقیق کردم و دیدم خیلی از کتابهای روانآموز بهترین کمک آموزشیِ موجود هست. برای دروس آسیبشناسی، روانشناسی بالینی و روانشناسی رشد از کتابهای روانآموز استفاده کردم و از همشون راضی بودم.
۲مرحله از آزمونهای آزمایشی روانآموز رو هم شرکت کردم و تقریبا از اونا هم راضی بودم. نظرم اینه که اگه دوباره برگردم به عقب بازهم همین منابع رو انتخاب میکنم.
مطلب پیشنهادی: تحلیل کنکور ارشد روانشناسی 1403
وقتهایی که درس خواندن خسته و کلافهات میکرد و انگیزهات را از دست میدادی چی دوباره تو را مینشاند پای مطالعه؟
فکرکردن به هدفم. هدف من رتبۀ دورقمی بود همیشه میگفتم باید زیر ۵۰ بشم. وقتایی که خسته میشدم به رقبام فکر میکردم، به رتبهای که میخواستم، به دانشگاههای خوب، و این بزرگترین انگیزه و مشوقم بود. تفریح هم همیشه حالم رو خوب میکرد. استراحت کوتاه یکروزه گاهی میتونست بهاندازۀ چندهفته بهم انرژی و انگیزه بده.
کمی هم دربارۀ منابعی که برای کنکور مطالعه کردی توضیح بده، کدامها را به دوستان روان آموزیات پیشنهاد میکنی؟
برای دروس بالینی، آسیبشناسی روانی و رشد، در دور اول رفرنس خوندم، ولی از دور دوم با کتابهای روانآموز پیش رفتم و به نظرم بهترین کمک آموزشی که برای این درسا موجود هست، روانآموز هست. بابت اینکه برای علمالنفس از روانآموز استفاده نکردم خیلی پشیمونم.
مطلب پیشنهادی: کتابهای جامع روانآموز
کلاس کنکور و مشاوره چه جایی در موفقیت تو داشت؟
من عضو یک طرح مشاورهای بودم که هزاروخوردهای داوطلب دیگه هم داشت. برنامهها کلی بود و مشاور شخصی نداشتم ولی کاملا متناسب با شرایطم بود.
قطعا که اگه اون طرح نبود، من تو انتخاب درست منابع، ثبتنام آزمونها، روش صحیح مطالعه و خیلی چیزای دیگه دچار مشکل میشدم و خب نتیجم این نمیشد. کلاس کنکور شاید ۱۰درصد قضیه بود، خیلی وابسته به ویدیوهای آموزشی و کلاسهای کنکوری نبودم، مگر مواقع ضروری. همیشه خودخوان بودن رو ترجیح میدادم.
وقتی برای تفریح و سرگرمی هم داشتی یا فقط درس و تست؟
برای تفریح وقت نداشتم ولی حتی بهزور هم که شده تو برنامههام جا میدادم و جزو اولویتهام بود. اگه تفریح نباشه خستگی و بیانگیزگی آدم رو از پا درمیاره، هرچیزی بهجا و وقت خودش لازم و خوبه، فقط نیاز به برنامهریزی درست و حسابی داره.
برنامهریزی کنکورت چه ویژگیهای مثبتی داشت که دلت بخواهد به دیگران هم پیشنهادشان کنی؟
بزرگترین ویژگی مثبتم استمرار بود، اینکه تا لحظۀ آخر کم نیاری و جانزنی، تو قراره خسته و کلافهبشی، انگیزت رو از دست بدی، ناامید بشی ولی نباید جابزنی.
یک ویژگی مثبت دیگه هم ساعت مطالعۀ ثابتم بود. باید برای مطالعه، بازۀ زمانی تعیین کرد، هرچند که بعضی استثناها هم وجوددارن و پیش میاد که بعضی روزا همهچی دقیق پیش نره، ولی همینکه یک زمان مشخص برای مطالعه داشته باشی نکتۀ خیلی مهمیه و خیلی از تنبلی جلوگیری میکنه.
در آزمونهای جامع روانآموز شرکت کردی؟ اگر جواب مثبت است، لطفاً توضیح بده که درکدام مراحل آزمون شرکت کردی و این آزمونها را از نظر شباهت به کنکور، نوع سوالات، بودجهبندی و….) چطور دیدی؟
بله. در دومرحله از آزمونها شرکت کردم. سطح سؤالات روانآموز بالاست. حتی گاهی بالاتر از کنکور. اگر بخوام درصد بگم آزمونهای روانآموز، شاید بیشتراز ۷۰درصد شباهت دارن به سوالات و تیپ کنکور. جامعه آماری نسبتاً بالایی داره و نتایج هم تا حد متوسط به بالایی نزدیک هستن به نتایج کنکور. تنها چیزی که اذیتم میکرد این بود که نتایج دیر اعلام میشن.
دکمۀ عقبگرد را میزنیم و تو را برمیگردانیم به روزی که تصمیم گرفتی درس خواندن برای کنکور را شروع کنی. اینبار هم به همان ترتیب پیش میروی یا چیزهایی هست که بخواهی تغییرشان بدهی؟
بله من از مسیری که اومدم واقعا راضیم. وقتی به عقب نگاه میکنم، میبینم واقعاً خیلی جاها کم نذاشتم. درحدتوان و شرایطم تلاش کردم و از طرح مشاورهام، منابعی که خواندم، روش کمیت و کیفیت مطالعهام راضیم. تنها چیزی که تغییر میدهم، اینه که برای درس علمالنفس با کتاب روانآموز پیش میرم.
با درسهای چالشبرانگیز و رواعصاب چه میکردی؟ ترفند خاصی رویشان پیاده میکردی؟
درسها برای من به صورت دورهای رواعصاب بودن. اوایل شروعم، فيزيولوژی بهشدت اذیتم میکرد ولی تدبیرم این بود که تا جای ممکن مطالب رو حفظ نکنم و فقط تلاش کنم بفهمم و یاد بگیرم. باهمین تدبیر، تونستم فیزیولوژیم رو از صفر برسونم به درصد ۶۴ در کنکور. در اولین آزمونی که شرکت کردم روانشناسی بالینی نقطه ضعفم بود با درصد ۶- ولی فقط با مرور زياد و تکرار مداوم مطالبش رسیدم به درصد ۶۰ کنکور.
بعد از دومین آزمون هم متوجه شدم آسیب کودک بهشدت رواعصابمه. تنها کاری که میتونستم انجام بدم، این بود که هرروز، چندفصل کودک میخوندم تا اینکه این مشکل هم تاحدزیادی برطرف شد و آسیبشناسی کنکورم شد ۶۴درصد.
تنها درسی که از این درسهای چالشبرانگیزم گرفتم این بود که باید بری تو دل ترسهات. از ترسها و ضعفهات نترسی و ازشون فرار نکنی، اتفاقا روزبهروز بهشون نزدیکتر شی تا یکجایی که بالأخره بهش غالب شی!
بهعنوان یک کنکوری در سبک زندگیات هم تغییراتی ایجاد کردی؟ (ورزش، تغذیه، خواب و….)
بله. از اردیبهشت ۱۴۰۲ که شروع درسخواندنم برای کنکور بود. فعالیت غالب روز من درس خوندن بود. بقیه چیزها برام تو حاشیه بودن.
در سال کنکور اتفاق ناخواسته ای یا مسئله ای پیش آمد که تو را به چالش بکشد؟ چطور از عهده اش برآمدی؟
بله، زیاد. ولی دائم به خودم یادآوری میکردم که بالأخره این روزهاهم میگذره. شعاری داشتم که همیشه در لحظات سخت و طاقتفرسا به دادم میرسید “آخر این مبارزه برد با ماست”.
برای جمعبندی درسها چه کردی؟ اصولا بگو روزهای آخر چطور سپری میشد؟
روزهای آخر بیشتر تحلیل آزمون میکردم. برای جمعبندی از خلاصه نویسیهام استفاده میکردم و از هایلایتهایی که در کتابهای روانآموز پیاده کرده بودم، استفاده میکردم. روزای آخر خیلی سخت بود.
روز کنکورت چطور گذشت؟ سرجلسۀ کنکور چه احساسی داشتی؟ با چه ترتیبی به سؤالات پاسخ دادی؟
همهچیز طبق برنامههام پیش رفت. با علمالنفس شروع کردم و با اینکه حالم گرفته شد ولی ناامید نشدم و سعی کردم بهروی خودم نیارم. اشتباهی که سرجلسه کردم، خیلی به ضررم تموم شد، اونم این بود که یکی از پسیجهای زبان رو ندیدم و ۵-۶ تا سوالش رو از دست دادم و این رو، یک هفته بعد از کنکور، موقعی که پاسخنامه رو چک میکردم فهمیدم.
ضربۀ خیلی بزرگی بود، من زبانم خیلی خوب بود و همیشه در آزمونها بالای ۸۰ میزدم. ۵-۶ تا سوال، میتونست رتبۀ من رو واقعاً جابهجا کنه. چون زبان درس مهمیه و اکثر رقبا هم ضعف زبان دارن ولی چه میشه کرد. گذشتهها گذشته.
بهجز نتیجۀ کنکور ،این دورۀ مطالعاتی چه چیزهایی بهت یاد داد؟ از چه چیزهایی چشمپوشی کردی و چه توصیهای به کنکوریهای سالهای آینده داری؟
کنکور فقط به آزمون نیست، به سبک زندگیه. کنکور یک درس بزرگ داره در کنار تمام سختیها و تلخیهاش، خیلی به بزرگشدن و بالغ شدنمون کمک میکنه. شاید خیلی چیزارو ازمون بگیره ولی یک سبک زندگی جدید و منظم بهمون میده. دوران کنکور موقتیه ولی درسایی که تو این دوران میگیریم دائمیه.
توصیهام به کنکوریهای آینده اینه که، رقبای شما خیلی قدرتمند هستن و باید خیلی برای این کنکور تلاش کنین. کنکور ارشد روانشناسی اصلاً در یک سطح دیگه است و با رشتههای دیگه کاملاً متفاوته. رقبا خیلی زیاد و قوی هستن پس باید حواستون رو جمع کنین.
در چشمانداز تو از آینده چهخبر است؟ چه برنامه و اهدافی داری؟
آینده از آن من است. چون آخر این مبارزه برد با ماست.
روانآموز در سال کنکورت چه نقشی داشت؟
روانآموز در زندگی کنکوری من خیلی پررنگ بود. حتی شاید یکیاز هستههای اصلی بود و حامی خیلی خوبی بود.
لطفا هرکدام از این کلمات را با یک کلمه، جمله یا عبارت توصیف کن:
روانشناسی: لحظه لحظۀ زندگیم بهش گره خورده. | روانآموز: یکیاز بهترین انتخابهای دوران کنکورم. |
مهاجرت: دوراهی سخت زندگیم. | سازمان سنجش: آه. |
خانواده: بخشی از زندگیم که در موردش خوششانسترینم. | فروید: تنها شخص مشهوری که دوستدارم باهاش چایی بخورم و گپ بزنم. |
ازدواج: کمرنگترین مسئله در این برهه از زندگیم. | آرزو: مسبب یک زندگی هدفمند. |
عشق: یکی از بزرگترین نیازهای این برهه از زندگیم. | بهترین رفیق: روانآموز |
استاد: شاید بشه گفت کمرنگترین بخش دوران تحصیلیام در کارشناسی. | مهمترین دستاورد تاکنون: بزرگترین دستاوردهای زندگیم در حوزۀ درسی بودن. |
الگو: خودم. | بزرگترین آرزو: شخصی. |
کنکور: هرکنکور کلی درس جدید. | بزرگترین هدف شغلی: هرباری که به آیندۀ شغلیم فکر میکنم، اهدافم بزرگتر میشن. |
دانشگاه: بلوغ بهمعنای واقعی کلمه. | گرایش موردانتخاب ارشد: بالینی. |
آینده: روشن و تاریک. | دانشگاه موردانتخاب ارشد: دانشگاههای تهران، دانشگاه تبریز. |
دكترا: احتمالا بزرگترین هدف شقایق ۲-۳ سال بعد. | هوش یا تلاش؟ هردو به اضافۀ کلی فاکتور دیگه. |