ستاره امجدی، خانم مجرد ۲۳ سالهای است که توسط متخصص قلب و عروق برای ارزیابی به روانپزشکی ارجاع داده شده بود. در دوماه گذشته، وی چهاربار با شکایت تپش قلب حاد، تنگی نفس، تعریق، لرزش بدن و ترس از مردن به اورژانس مراجعه کرده بود. هریک از این اتفاقات شروع سریعی داشت و علائم در عرض چند دقیقه به اوج خود رسیده بود و موجب وحشت و درماندگی وی شده بود، بهگونهای که وی کاملاً فکر میکرد، دچار حملۀ قلبی شده است.
هربار، بلافاصله پساز این حملهها بررسیهای طبی لازم انجام شده بود و در هرنوبت، نتایج معاینۀ فیزیکی و علائم حیاتی، بررسیهای آزمایشگاهی، غربالگری سمشناسی و نوار قلب وی طبیعی بود.
مراجع در سهماه گذشته در کل پنجبار دچار این حملات شده بود. حملههایی که در خانه، محل کار و یکبار نیز هنگام رانندگی ایجاد شده بود.
وی دائماً از وقوع مجدد حملهها میترسید و این ترس باعث شده بود بسیاری از روزها سرکار نرود و از ورزش، رانندگی و نوشیدن قهوه خودداری کند. کیفیت خواب و خلق وی نیز افت کرده بود و از ارتباطات اجتماعی دوری میکرد. دوستان وی سعی میکردند به او اطمینان دهند که مشکلی ندارد، اما مراجع این موضوع را نمیپذیرفت و معتقد بود نتایج منفیِ بررسیهای طبی، به این دلیل است که همۀ آنها پس از فروکش حمله انجام شدهاند.
وی بهطور دائم مشکوک بود که مشکلی در قلبش وجود دارد و در صورت عدمتشخیص دقیق، این مشکل موجب مرگ وی خواهد شد. در نهایت وقتی که یکبار در هنگام خواب دچار حملۀ وحشتزدگی شد، قبول کرد که به روانپزشک مراجعه کند.
کتاب پیشنهادی: اصول مصاحبه بالینی براساس DSM-5 اوتمر – جلد اول
خانم امجدی بهجز سابقۀ اضطراب در کودکی که در آن زمان منجر به تشخیص هراس از مدرسه (فوبی مدرسه) برای او شده بود، فاقد سابقۀ قبلی سایر اختلالات روانپزشکی بود.
مادر مراجع، ۴ سال قبل در زمینهٔ افسردگی اساسی راجعه، با بیشمصرف دارو خودش را کشته بود و در زمان بررسی، مراجع با پدر و دو همشیر کوچکتر از خودش زندگی میکرد. مراجع از دبیرستان فارغالتحصیل شده بود و بهعنوان اپراتور تلفن کار میکرد و تا آن زمان با هیچ پسری قرار عاشقانه نگذاشته بود. سابقۀ خانوادگی و اجتماعی وی از سایر جهات نکتهای نداشت.
در معاینه، مراجع، همکاری لازم را داشت و خانم جوانی با ظاهر مضطرب و گفتار منسجم بود. وی منکر وجود افسردگی بود؛ اما به نظر نگران بود و با این فکر که بیماری قلبی دارد، مشغولیت ذهنی داشت. وی هیچگونه علائمی از روانپریشی، سردرگمی و افکار خودکشی نداشت. وضعیت شناختی وی سالم بود و بینش وی نبست به اختلال خود محدود بود و قضاوت وی منطقی به نظر میرسید.
تشخیص
- اختلال وحشتزدگی (پانیک)
خانم امجدی حملههای وحشتزدگی بهصورت هجوم ناگهانی ترس یا ناراحتی دارد که در مدت چند دقیقه به اوج میرسند. این حملهها با علائم جسمانی و یا شناختی همراه هستند. در DSM-5 حملههای وحشتزدگی نوع خاصی از پاسخ به ترس هستند که محدود به اختلالات اضطرابی نمیشوند.
بهاینترتیب مفهوم وحشتزدگی در DSM-5، به دوشکل مطرح شده است. اولین شکل بهصورت حملۀ وحشتزدگی است که میتواند بهعنوان یک مشخصه با هریک از تشخیصهای DSM-5 همراهی داشته باشد.
دومین شکل آن اختلال وحشتزدگی است و زمانی مطرح میشود که فرد ملاکهای سفت و سختتری برای اختلال موردنظر داشته باشد.
خانم امجدی به نظر ملاکهای متعدد اختلال وحشتزدگی را دارد. اول آنکه وی دارای حملههای وحشتزدگی راجعه است و در هر حمله وی بیشتر از ۴ علامت از ۱۳ علامت ملاک لازم را دارد.
علائم وی در حملهها عبارتاند از: تپش قلب، تعریق، لرزش، احساس خفگی، درد جلوی سینه و ترس مداوم از مرگ. همچنین برای تشخیص اختلال وحشتزدگی، باید حملههای وحشتزدگی فرد را بین حملات تحتتأثیر قرار دهند.
مقالۀ مرتبط: کیس استادی شمارۀ 6 – آقای کشوری
خانم امجدی نهتنها نگرانی ثابتی درمورد حملۀ قلبی دارد (علیرغم بررسیهای طبی طبیعی و اطمینانبخشیهای فراوان)، بلکه از موقعیتها و فعالیتهایی که ممکن است آغازگر حملۀ دیگری از وحشتزدگی باشد، دوری میکند.
این علائم باید حداقل یک ماه ادامه یابند (خانم امجدی دوماه است این علائم را دارد) همچنین برای گذاشتن تشخیص اختلال وحشتزدگی، باید بسیاری از علل وحشتزدگی مورد بررسی قرار گیرد.
این علل عبارتاند از: داروهای ایجادکنندۀ وحشتزدگی، بیماریهای طبی، سوء مصرف مواد و سایر اختلالات روانی. براساس سابقه، این خانم ۲۳ساله هیچ دارویی مصرف نمیکند، هیچ بیماری طبی ندارد و منکر هرگونه سوءمصرف مواد است.
معاینۀ فیزیکی، نوار قلب، نتایج آزمایشهای معمول و غربالگری سمشناسی، طبیعی یا منفی هستند. پرسش در مورد مصرف داروهای گیاهی یا طب مکمل نیز کمککننده است، اما به نظر میرسد علائم مراجع منشأ روانپزشکی داشته باشد.
بسیاری از اختلالات روانپزشکی با حملۀ وحشتزدگی همراه هستند و بیماریهای دیگری ممکن است زمینه را برای خانم امجدی فراهم ساخته باشد. وی سابقۀ اضطراب و هراس از مدرسه را در کودکی دارد، بااینحال به نظر میرسد علائم آنها فروکش یافته است.
مادر مراجع، خود را ۴ سال قبل در زمینۀ افسردگی اساسی کشته و جزئیات آن معلوم نیست. چنین حادثۀ تروماتیکی بدونشک روی خانم امجدی اثراتی را گذاشته است. در واقع وی میتواند تحتتأثیر دو نوع تروما قرار گرفته باشد: اول اثرات ناگهانی ناشی از خودکشی مادر و دوم اثرات درازمدت ناشی از زندگی با مادری که بهصورت مزمن و راجعه دچار افسردگی است.
کتاب پیشنهادی: شرححالهایی در زمینه اختلال های رفتار کودک
بررسیهای بعدی وی باید روی وقایع روانیاجتماعی متمرکز شود که منجر به بروز این حملههای وحشتزدگی میشوند.
بهطور مثال هراس خانم امجدی از مدرسه ممکن است خودتظاهری از یک اختلال اضطراب جدایی تشخیص داده نشده باشد و حملههای وحشتزدگی وی ممکن است در چهارچوب قرارهای عاشقانه، کنکاشهای جنسی یا مستقل شدن از پدر و همشیرهای کوچکترش ایجاد شده باشد.
الگوی وحشتزدگی وی ناشی از پاسخ وی به اضطراب اجتماعی یا یک هراس اختصاصی نیست، اما ممکن است این موضوع بهدلیل انکار هرگونه علائم روانپزشکی توسط مراجع باشد. بهاینترتیب رابطه بین علائم وحشتزدگی و علائم دیگر روانپزشکی ممکن است قابلتشخیص نباشد.
ارزیابی خانم امجدی از نظر حساسیت به اضطراب و تأثیرپذیری منفی مفید است. حساسیت به اضطراب به معنای تمایل به درک اضطراب بهعنوان یک پدیدۀ آسیبرسان است و افراد با تأثیرپذیری منفی، استعداد خاصی در تجربۀ هیجانات منفی دارند. هر دوی این ویژگیهای شخصیتی، میتوانند موجب بروز حملههای وحشتزدگی شوند.
ازآنجاکه مراجعان ممکن است خودشان قادر به تشخیص علائم یا مجموعهعلائم مشخصی از یک اختلال نباشند، بررسی اختصاصیتر این اختلالات نظیر اختلال استرس پس از سانحه و اختلال وسواسیجبری مفید است.
علاوهبر این بررسی توالی بروز علائم نیز مفید است. بهطور مثال حملههای وحشتزدگی خانم امجدی به نظر منجر به نگرانی وی در خصوص بیماری قلبی شده است. اما اگر بیماری زمینهساز بروز حملۀ وحشتزدگی وی شده باشد، وی احتمال دارد به اختلال اضطراب بیماری یا اختلال علائم جسمی مبتلا باشد.
کتاب پیشنهادی: آسیب شناسی روانی بارلو
اختلالات افسردگی و دوقطبی اغلب با وحشتزدگی همابتلایی دارند. خانم امجدی علائم افسردگی از جمله بیخوابی و مشغولیت ذهنی با مرگ را دارد، اما از سایر جهات وی علائمی که با ملاکهای تشخیص افسردگی مطابقت داشته باشد را ندارد.
البته علائم وی باید در طول زمان پیگیری و تحتنظر قرار گیرد. زیرا نهتنها سابقۀ افسردگی در مادر وی، خطر بروز افسردگی را افزایش میدهد، بلکه شاید وی به وضعیتهای هیجانی خودش بینش نداشته باشد. همچنین جستوجوی اختصاصی علائم اختلال دوقطبی نیز کار مفیدی به نظر میرسد.
مراجعان، اغلب دورههای مانیا یا هیپومانیا را فراموش میکنند و یا به نظر آنها این دورهها چندان مشکلساز نمیآید و در این حالت، نادیدهگرفتن چنین تشخیصی منجر به درمان نامناسب و شعلهورشدن علائم دوقطبی میشود. علاوهبراین به نظر میرسد حملههای وحشتزدگی موجب افزایش خطر خودکشی میشود.
DSM-5 گذرهراسی را از اختلال وحشتزدگی جدا کرده است. البته این دو اختلال میتوانند همابتلا به یکدیگر باشند، اما گذرهراسی در حال حاضر بهعنوان حالتی که در مجموعۀ متنوعی از موقعیتها بروز پیدا میکند، تشخیص داده میشود. در مورد خانم امجدی، اجتناب فعال وی از رانندگی، ورزش و کافئین را بهجای آنکه علامتی از گذرهراسی بدانیم، بهتر است بهعنوان یک عارضۀ رفتاری اختلال وحشتزدگی تصور کنیم.
تشخیص دقیق و درمان مناسب اختلال وحشتزدگی برای پیشگیری از تشدید و درمان این اختلال اهمیت دارد.
منبع
برگرفته از کتاب شرححال بیماران بر اساس DSM-5، انتشارات ارجمند