«ریچل جکسون»، 17ساله است و در دبیرستان درس میخواند. او همیشه دختر سرکشی بوده ولی در سال سوم دبیرستان، شروع میکند به معاشرت با گروه جدیدی از دوستانش که ماریجوانا مصرف میکنند، الکل مینوشند و سر کلاسها نمیروند.
لیست مطالب
ریچل هم مثل دوستان تازهاش فکر میکند که درس خواندن، فایدهای ندارد و با آنها همراهی میکند. حالا مدتی است که نمراتش -که قبلا درحد متوسط بود- افت کرده و قدری هم اضافهوزن پیدا کردهاست.
ریچل البته خیلی نگران وزنش نبود تا اینکه دوستانش شروع کردند به کنایه زدن و مسخره کردن. بنابراین مدتی است که یک رژیم سفتوسخت را هم شروع کرده.
وضعیت خانواده ریچل؛ خانواده با آشفتگی و بیکاری دستوپنجه نرم میکند
«جیمز»، پدر ریچل، 45ساله است و مدتی است که بیکار شده. او که اصالتا آمریکایی-آفریقایی است، قبلا حسابدار بوده و حالا مدتی است که بنا بهدلایل شغلی دچار آشفتگی شدهاست.
جیمز آنقدر غرق در مشکلات شخصیاش است که توجهی به رفتارهای ریچل و دو فرزند کوچکترش ندارد. خواب نامناسب، تجربۀ دورههای افسردگی و نگرانی دربارۀ مسائل اقتصادی، چیزهایی است که جیمز را اذیت میکند اما همسر او معتقد است که منشأ مشکلات، به ریچل برمیگردد.
«لنا»، مادر ریچل، زنی سفیدپوست است و بهعنوان پرستار در یک بیمارستان کار میکند. لنا، دوستان زیادی ندارد چون در محل سکونت آنها، از خانوادۀ دارای اختلاط نژادی او استقبال چندانی نمیشود.
لنا دربارۀ مسائل خانه با دوستش حرف میزند و به توصیۀ او تصمیم میگیرد مشکلات رفتاری ریچل را با مشاور مدرسه درمیان بگذارد.
مشاور مدرسه، تشخیص میدهد که موضوع به کمک یک متخصص نیاز دارد و لنا را به دکتر «لئون» ارجاع میدهد. لنا در قرار اول، دربارۀ ریچل، حرف میزند و در جلسۀ بعدی ریچل با دکتر ملاقات میکند.
مطلب مرتبط: نمونه کیس استادیهای روانشناسی
جلسه درمان؛ دکتر لئون چطور پیش میرود؟
دکتر لئون، با توجه به سن ریچل و چیزهایی که از لنا دربارۀ او شنیدهاست، تشخیص میدهد که با پای خودش برای درمان نیامده. موقعیت ریچل با مراجعان بزرگسالی که خودشان به دکتر مراجعه میکنند و مشتاق حل شدن مشکلاتشان هستند، فرق دارد.
پس دکتر درابتدای جلسه، به ریچل اجازه میدهد که کمی دربارۀ چیزهایی مثل وضعیت ظاهری اتاق درمان حرف بزند. بعد از ریچل میپرسد که امیدوار است از این جلسه چه چیزی نصیبش بشود.
دکتر، جواب میشنود: «هیچی. فقط امیدوارم مامانم دست از سرم برداره.» دکتر احساس کلافگی ریچل را درک میکند و از او میپرسد آیا چیزی در زندگیاش هست که بخواهد آن را تغییر بدهد. حالا ریچل برای حرف زدن، آمادهتر است.
ریچل شروع میکند به تعریف کردن ماجرای شکست عشقی اخیرش و اینکه چقدر نگران است در جمع دوستانش پذیرفته نشود.
بعد از خوابِ مختل، غمگینی و افکار خودکشیاش میگوید. دکتر میپرسد آیا میخواهد دربارۀ خودش و زندگیاش احساس بهتری داشتهباشد.
ریچل با تکان دادن سر، جواب مثبت میدهد اما بهنظر میرسد نگران است و اعتمادش هنوز جلب نشده. دکتر فکر میکند که از آنجاییکه ریچل به اصرار مادرش به او مراجعه کرده، احتمالا نگران است که مبادا حرفهای او به گوش مادرش برسد.
دکتر لئون، برای ریچل توضیح میدهد که رازداری جزو اصول کاری اوست و به والدینش هم گفته آنچه ریچل درجریان درمان بیان کند، محفوظ خواهدماند؛ مگر آنکه خطری، او یا دیگران را تهدید کند.
کتاب پیشنهادی: شرح حال بیماران براساس dsm-5؛ بارن هیل
آیا در این کیس استادی ریچل افسرده است؟ چطور باید تشخیص داد؟
دکتر لئون، بعد از اینکه نگرانیهای اولیۀ ریچل را دربارۀ روند درمان برطرف میکند، از او میخواهد پرسشنامۀ افسردگی بک-2 را پر کند.
نمرۀ ریچل در این پرسشنامه بهطور معناداری از متوسط نمرۀ دختران همسن او بالاتر است. بنابراین دکتر یک مصاحبۀ نیمهساختاردار انجام میدهد که عمدتاً بر نشانههای افسردگی متمرکز است.
همچنین، این نکته را یادداشت میکند که مشاور مدرسۀ ریچل از ترشرویی و گوشهگیری او در مدرسه خبر دادهاست.
دکتر لئون، میداند که ماریجوانا و الکل در زندگی هیجانی ریچل، موضوع نگرانکنندهای است. بنابراین این مسئله را بهصراحت بیان میکند.
او از ریچل نمیپرسد که آیا مشکل مصرف مواد دارد یا نه، چون ممکن بود این جمله ازنظر ریچل، نوعی اتهام زدن درک شود. ریچل، در پاسخ به میگوید که برای آرام کردن درد و رنجش، الکل و ماریجوانا مصرف میکند اما از این قضیه راضی نیست؛ هم به این دلیل که مصرف مواد، باعث خماری و عدمتمرکز در او شدهاست؛ هم به این خاطر که ریچل نگران است مبادا به تحمل مصرف دچار شدهباشد.
یعنی وضعیتی که فردِ مصرفکنندۀ مواد باید مرتب دز مصرفش را بالا ببرد تا به همان اثر ناشی از مصرف اولیه برسد.
کتاب پیشنهادی: تشخیص و درمان اختلال های افسردگی
نتیجه این کیس استادی چیست؟
سنجش دکتر لئون روی فهم رفتار ریچل در بافت خانه، مدرسه و محلهاش متمرکز است. چون حل کردن مسئلۀ مصرف الکل و مواد، بدون درنظر گرفتن شرایط، ممکن نیست.
دکتر متوجه میشود که مشکلات خانوادۀ ریچل، یعنی بیکاری و اختلافات زناشویی، باعث شدهاست که والدین او کمتر از قبل روی فرزندانشان نظارت داشتهباشند.
درواقع ریچل اگرچه میگوید که دلش میخواهد والدینش دست از سرش بردارند و تنهایش بگذارند اما اقرار میکند که عمیقا غمگین است چون پدرومادرش، بهاستثنای فرستادن او پیش درمانگر، کلا در موارد دیگر نادیدهاش میگیرند.
بهعلاوه، ریچل بهخاطر دورگه بودن، در مدرسه احساس جداافتادگی میکند و از آنجاییکه شدیدا تمایل دارد در جمع دوستانش پذیرفته شود، برای تبعیت از معیارهای گروه احساس فشار میکند؛ یعنی لاغر بودن و مصرف مواد و الکل.
دکتر لئون براساس سنجش اولیه بهطور موقت نتیجه میگیرد که دقیقترین تشخیص درمورد ریچل، اختلال افسردگی ماژور و اختلال مصرف مواد است اما بخشی از درمان هم باید به رسیدگی به اختلالات خوردن معطوف شود.
سخن پایانی
شما دربارۀ این نمونه گزارش کیس روانشناسی، چه فکری میکنید؟ چه نکاتی در مصاحبه و روند تشخیص دکتر لئون برایتان جالبتر بود؟ اگر شما بهجای دکتر لئون بودید، با چه سوالاتی پیش میرفتید و به چه نکاتی توجه میکردید؟ در قسمت نظرات با ما درمیان بگذارید.
مطلب پیشنهادی برای دانشجویان روانشناسی: کدام گرایش روانشناسی برای من بهتر است؟
منبع:
برای نوشتن مقالۀ حاضر از کتاب روانشناسی بالینی کرامر، ترجمۀ مهرداد فیروزبخت، کمک گرفته شد.