بیتا کرامتی خانم متأهل ۴۳ سالۀ تهرانی بود که بهدلیل سابقۀ طولانی از دورههای افسردگی به روانشناس مراجعه کرده بود. اخیراً او از یک ماه قبل با شروع یک شغل جدید دچار خلق افسرده شده بود. او میگفت دائم به این فکر مشغول است که رئیس و همکاران جدیدش از کار او ناراضی هستند و فکر میکنند او کند و فردی خشک و سرد است.
او در خانه بدون انرژی و فاقد هرگونه شور و اشتیاق بود و بهجای بازیکردن با بچهها یا صحبتکردن با همسر، ترجیح میداد ساعتها به تماشای تلویزیون بنشیند. علاوهبر این پرخوابی پیدا کرده بود. بهطوری که در عرض سه هفتۀ گذشته ۶ کیلو اضافهوزن پیدا کرده بود و همین امر موجب شده بود احساس بدتری نسبت به خود پیدا کند. او چندبار در هفته گریه میکرد و خودش این را نشانهای از شروع مجدد افسردگی میدانست. او همچنین اغلب اوقات به مرگ فکر میکرد، ولی هرگز اقدام به خودکشی نکرده بود.
خانم کرامتی میگفت که خاطرۀ او از افسردگیهای قبلیاش کمی مبهم است. بههمین دلیل همسرش را که از دوران دانشگاه او را میشناخت با خود آورده بود. آنها قبول داشتند که اولینبار او در دورۀ نوجوانی افسرده شده است و حداقل ۵ دورۀ مجزای افسردگی را در بزرگسالی تجربه کرده است.
کتاب پیشنهادی: آسیب شناسی روانی گنجی براساس DSM-5-TR
دورههای افسردگی او، معمولاً بهصورت خلق افسرده، عدم انرژی، بیانگیزگی، پرخوابی، پرخوری، احساس عمیق گناه و وجود افکار خودکشی خفیف تا متوسط بدون برنامه برای اقدام بود. لابهلای افسردگیها دورههایی از انرژی خیلی زیاد، تحریکپذیری، فشار کلام و پرش افکار وجود داشت. این دورههای افزایش انرژی میتوانست تا چندساعت، چندروز یا حتی تا دوهفته هم ادامه داشته باشد و طی این دورهها اگرچه خلق افسرده برطرف نمیشد، ولی حداقل او میتوانست برخی از کارهایش را انجام دهد.
بهدلیل خلق پایین و متناوب و افکار مرگ، خانم کرامتی از اواسط سالهای نوجوانی به روانپزشکان گوناگونی مراجع کرده بود. رواندرمانی روی او اثرات خوبی داشت. منتهی با شروع دورۀ افسردگی بعدی دیگر قادر به حضور در جلسات نبود و به همین دلیل آن را قطع کرده بود.
در معاینۀ خانم کرامتی، او فردی با اضافهوزن و سرووضع مرتب بود که ارتباط چشمی مناسبی نداشت و خیلی آرام صحبت میکرد. او هیچ حرکت غیرطبیعی نداشت؛ اما حرکات وی اجباری یا تصنعی به نظر میرسید. خلق افسرده و عاطفۀ او غمگین و محدود به نظر میآمد. محتوای فکری او شامل افسردگی قابلتوجه همراه با افکار خودکشی غیرفعال بود و هیچگونه بدبینی، توهم و هذیان نداشت و همچنین بینش و قضاوت بیمار در مصاحبه سالم بود. شرححال را مطالعه کردید، تشخیص احتمالی شما برای خانم کرامتی چیست؟
مقالۀ مرتبط: کیس استادی روانشناسی شمارۀ 1، خانم ریچل جکسون
– تشخیص
اختلال دوقطبی نوع دو، دورۀ فعلی افسردگی
خانم کرامتی در فواصل دورههای افسردگی، دورههایی از تحریکپذیری، فشار کلام و پرش افکار را تجربه میکرد و در این دوران عملکرد بهتری داشت که نشان از وجود هیپومانیاست. در مانیا علائم باید موجب ناراحتی قابلملاحظه یا اختلال در عملکرد شود و بهمدت حداقل یک هفته نیز ادامه داشته باشند، درحالیکه در هیپومانیا فقط باید علائم از نظر دیگران مشخص و قابل توجه باشند، همچنین در هیپومانیا حداقل مدت زمان لازم، 4 روز است. هر زمان فردی ملاکهای مانیا را داشته باشد، تشخیص اولیۀ او اختلال دوقطبی نوع یک است و اگر هر زمانی فردی ملاکهای هیپومانیا را همراه با سابقۀ ابتلا به افسردگی داشته باشد، تشخیص او اختلال دوقطبی نوع دو است.
مقالۀ مرتبط: بررسی سه کیس استادی روانشناسی
منبع
- شرححال بیماران بر اساس DSM-5؛ بارن هیل، مورد ۳-۴