کیس استادی نگرانیهای دائمی الکس
«الکس» همیشه نگران است، نگران خیلی چیزها. او نگران است که فرزندانش موقع بازی در ساحل، غرق شوند. هربار که از خانه خارج میشود، نگران است که اتصالی برق باعث آتشسوزی در خانهاش شود.
لیست مطالب
نگران است که همسرش، شغل خود را در یک شرکت حقوقی معتبر ازدست بدهد. نگران است که عفونت جزئی دخترش به یک بیماری شدید تبدیل شود.
این نگرانیها و نگرانیهای دیگر دائماً بر ذهن الکس سنگینی میکند، طوری که در هر موقعیتی تصمیمگیری را برای او دشوار میکند. او اغلب احساس تنش، تحریکپذیری و فرسودگی دارد.
یک شب، همسر الکس قرار بود پسرشان را از بازی فوتبال به خانه ببرد. او، بعد از بازی چند دقیقهای توی زمین ماند تا با بقیۀ والدین صحبت کند.
برای همین با 45دقیقه تأخیر به خانه رسید. الکس سه، چهار بار سعی کرد با تلفن همسرش تماس بگیرد اما موفق نشد چون در زمین فوتبال، آنتن نبود.
الکس، آنقدر نگران شد که درنهایت با پلیس تماس گرفت؛ چون مطمئن شدهبود که همسر و پسرش، تصادف وحشتناکی کردهاند.
بعد از این ماجرا، همسر الکس، او را متقاعد کرد که به روانپزشک مراجعه کند. قبل از اینکه تشخیص متخصص را دربارۀ او بخوانید، براساس اطلاعاتی که بهدست آوردهاید، میتوانید حدس بزنید که الکس به چه اختلالی مبتلاست؟
کتاب پیشنهادی: شرح حال بیماران براساس DSM-5
تشخیص
الکس، طبق نظر روانپزشک، به «اختلال اضطراب فراگیر»/ «Generalized anxiety disorder» مبتلاست؛ حالت مداومی از نگرانی و دلهرۀ بیشازحد و غیرقابل کنترل.
افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، اغلب نگران چیزهای روتین و روزمره هستند، حتی اگر نگرانیهایشان توجیهناپذیر باشد.
بهعنوان مثال، فرد ممکن است نگران سلامتی و وضعیت مالی خود، سلامت اعضای خانواده، امنیت فرزندانش یا مسائل جزئیتر، مثلا تأخیر در قرار ملاقات، باشد بدون اینکه این نگرانی، دلیل موجهی داشتهباشد.
مقالۀ مرتبط: کیس استادی روانشناسی شمارۀ 1 – خانم ریچل
کیس استادی سارا و رژیم غذایی سفتوسختش
پدر و مادر «سارا»، نگران سلامتی دختر 15سالهشان هستند. سارا، سابقۀ اضافهوزن ندارد و همیشه در محدودۀ وزن طبیعی با BMI سالم بودهاست.
با اینحال مدتی است که رژیم گرفته و والدینش متوجه نمیشوند دلیل این رژیم چیست. آنها همچنین متوجه تغییراتی در رفتارهای اجتماعی او شدهاند.
سارا دربارۀ بدن و ظاهرش ابراز نگرانی میکند، لباسهای جدیدش را براساس سلیقۀ دوستانش میخرد و زمان زیادی را صرف ورزش میکند.
پدر و مادر سارا میگویند که بهنظرشان این رژیم غذایی، او را گوشهگیر، افسرده و مضطرب کردهاست. آنها، هربار که نگرانیشان را از وضعیت سارا بیان میکنند، با گریه و فریاد مواجه میشوند.
سارا، غذا خوردن با خانواده را کنار گذاشتهاست و بیشتر وقتش را در اتاقش میگذراند. او هنوز به مدرسه میرود و همچنان در امتحاناتش عملکرد خوبی دارد، اما حتی دوستانش هم نگران سلامتیاش هستند.
والدین سارا بارها به او پیشنهاد کردهاند که به دکتر مراجعه کند اما او اصرار دارد که مشکلی وجود ندارد. واکنش، همیشه یکسان است: «چرا تنهام نمیذارین؟».
از آنجاییکه در مدت اخیر، بحث دربارۀ سارا و سلامتیاش در خانه بالا گرفتهاست، خواهر و برادر کوچکتر او از دستش عصبانی هستند و مایل نیستند با خواهر بزرگشان حرف بزنند.
یکروز از مدرسه خبر میرسد که سارا بیهوش شده و در بیمارستان، بستری است. او بعد از مدت کوتاهی، ترخیص میشود اما بیمارستان توصیه میکند که سارا را یک متخصص، ویزیت کند. بعد از مراجعه به پزشک متخصص، سارا دوباره در بیمارستان بستری میشود؛ چون وزنش بهطور خطرناکی پایین است.
«برادی کاردی»، ضربان قلب کندتر از حالت طبیعی و «هیپوترمی»، دمای بدن بسیار پایین، سارا در وضعیت نامساعدی قرار دادهاست. آزمایشها همچنین، کمخونی را نشان میدهد. میتوانید حدس بزنید که تشخیص پزشک دربارۀ مسئلهی سارا چیست؟
تشخیص
روانپزشک، مورد سارا را «بیاشتهایی عصبی» یا «آنورکسیا/ anorexia» تشخیص دادهاست؛ یکی از انواع اختلالات خوردن که با حفظ وزن بدن بسیار کمتر از حد متوسط، ازطریق گرسنگی دادن عمدی به خود و ورزش بیشازحد مشخص میشود.
افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی، اغلب تصویر بدنی تحریفشدهای دارند؛ به این معنی که خودشان را دارای اضافهوزن میدانند درحالیکه اغلب چنین نیستند.
کتاب پیشنهادی: اختلالات خوردن نوشتۀ سیمون جی گاوئرز
کیس استادی قتل همسر در خواب
«اسکات فالاتر»، شب، بعد از شام خوردن با همسر و فرزندانش، سری به استخر زد تا پمپ آبش را تعمیر کند. کمی بعد از آن، به رختخواب رفت و صبح، با پارس چند سگ و سروصداهایی عجیب از طبقۀ پایین از خواب بیدار شد. افسران پلیس که در طبقۀ پایین بودند، او را بهخاطر قتل همسرش دستگیر کردند.
جسد «یارمیلا فالاتر»، در استخر بود، با جای 44 ضربۀ چاقو روی بدنش. یکی از همسایگان که شاهد بود اسکات قبل از کشیدن جسد همسرش به داخل استخر بالای سر او ایستاده، با پلیس تماس گرفت.
پلیس پس از بازرسی محل، در صندوقعقب ماشین اسکات، لباسهای آغشته به خون و چاقوی خونآلودی پیدا کرد. همچنین چند لکۀ خون روی گردن اسکات دیده شد. با اینحال او اصرار داشت که بههیچوجه بهخاطر نمیآورد که قبلا حتی همسرش را آزار دادهباشد.
فرزندان او و والدین همسرش هم شهادت دادند که اسکات، رابطۀ بسیار خوبی با همسرش داشته و هیچ دلیلی پیدا نمیکردند که انگیزۀ قتل را توجیه کند.
اسکات، در کودکی سابقۀ راه رفتن در خواب داشت. یکبار در یکی از راه رفتنهای شبانهاش، وقتی خواهرش سعی کرد مانع بیرون رفتن او از خانه شود، برخورد خشونتآمیزی با او کردهبود.
اسکات، هیچ ناهنجاری آشکاری در مغز یا اختلالات روانی، نشان نداد. براساس همین سابقه، او در دفاعیهاش در دادگاه اظهار کرد که حین قتل همسرش، درواقع خواب بودهاست اما هیئتمنصفه، او را به قتل درجه یک محکوم کرد.
کتاب پیشنهادی: سهشنبههای روزبه؛ گزارش های موردی بالینی بیمارستان روزبه
تشخیص
ماجرای اسکات به اواخر دهۀ 90 برمیگردد. سالها بعد، متخصصان روانپزشکی به آنچه در جلسۀ محاکمۀ فالاتر گذشتهبود، اعتراض کردند.
آنها گفتند دادگاه باید تشخیص «اختلال رفتاری خواب REM»/ «REM behavior disorder» را درنظر میگرفت. یک اختلال خواب از طبقۀ «پاراسومنیا» که فرد مبتلا، حین رویا دیدن، واکنش فیزیکی -گاهی خشونتآمیز- نشان میدهد؛ یعنی، فرد بهنوعی رویاهایش را بهصورت فیزیکی اجرا میکند.
با این توضیح، اسکات باید از حکم قتل درجه اول، تبرئه میشد. شما توانستید پیش از خواندن این تشخیص، اختلال اسکات فالتر را حدس بزنید؟
مطلب پیشنهادی برای دانشجویان روانشناسی ⇐ منابع ارشد روانشناسی
سخن پایانی
اگر به مطالعۀ کیس استادیهای روانشناسی علاقهمند هستید میتوانید سایر این مطالب را در صفحه کیس استادی های روانشناسی بیابید.