نظریه های یادگیری شناختی چیست؟ ما چطور یاد میگیریم؟ انجام دادن حرکتهای ورزشی پیچیده، حرف زدن به زبانی غیر از زبان مادری، نقاشی کشیدن، دوختودوز، آواز خواندن، آشپزی کردن؛ هرکداممان طیف وسیعی از کارها را بهراحتی و بدون اینکه چندان بهشان فکر کنیم، انجام میدهیم. حتی میتوانیم مهارتهایمان را به دیگران هم بیاموزیم. این پروسهی حیرتانگیز یادگرفتن دقیقا چطور در ما شکل میگیرد؟ برای پاسخ دادن به این سوال، باید از نظریه های حوزهی یادگیری کمک بگیریم. یکی از معروفترین آنها، نظریه های یادگیری شناختی است. در مقالهی حاضر، ابتدا بهطور مختصر با نظریه های یادگیری آشنا میشوید؛ بعد مفصلا انواع یادگیریهای شناختی را میشناسید تا بدانید آنچه امروز بلدید، از چه مسیری در ذهنتان جاگیر شدهاست.
لیست مطالب
با دانستن نظریه های یادگیری که در ادامه مفصل دربارۀ آنها صحبت میشود، میتوان باعث بهرهوری بیشتر در تعلیم و تدریس و بهبود یادگیری در افراد شد.
نظریه های یادگیری چیست؟
علم، برای توضیح دادن چیزها دست به دامن نظریهپردازی میشود. در علم روانشناسی هم این نظریات یادگیری هستند که هرکدام از منظری، فرایند پیچیدهی آموزش دیدن را توضیح میدهند. این نظریهها را اگر براساس رویکردشان با هم مقایسه کنیم، به شباهتهایی برمیخوریم که براساس آنها میتوانیم در سه دستهی کلی بگنجانیمشان.
1. نظریه های یادگیری رفتاری
نظریه های یادگیری رفتاری، از رویکرد رفتارگرایی ریشه میگیرند. حرف حساب رفتارگرایی چیست؟ میگوید برای تبیین رفتار باید از تجربههای قابلمشاهده استفاده کنیم و نقش چندانی برای فرایندهای ذهنی قائل نیست، چون نمیتوانیم آنها را ببینیم. رفتارگرایی، سهم زیادی برای محیط قائل است و خب نظریات یادگیری مبتنیبر آن هم فرایند آموزش دیدن را براساس شرایط بیرونی، توضیح میدهند.
مثلا نظریهی «شرطیسازی» -که زیرمجموعهی نظریات رفتاری است- میگوید یادگیری براساس همراهی یک محرک و یک پاسخ، اتفاق میافتد. یعنی مثلا بچه به بخاری داغ دست میزند، دستش میسوزد و از آن به بعد یاد میگیرد که دیگر نزدیک بخاری نشود. در اینجا یک محرک بیرونی، بخاری، با پاسخ سوختن دست همراه شدهاست؛ این محرک و پاسخ، با هم شرطی میشوند و رفتارِ دوری از بخاری را به کودک یاد میدهند. رفتارگراها میگویند با ترفندهایی مثل تقویت و تنبیه، میشود ازطریق شرطی کردن، یکسری رفتارها را به افراد یاد داد و یکسری رفتارهای یادگرفتهشدهی اشتباه را خاموش کرد. اگر میخواهید در اینباره بیشتر بدانید، مقالهی تقویت و تنبیه در روانشناسی به زبان ساده، برایتان مفید خواهدبود.
2. نظریه های یادگیری شناختی
دربرابر نظریه های رفتاری که یادگیری را مساوی تغییر در رفتارِ آشکار میدانند، گروهی از نظریهپردازان هستند که بهجای محیط، سهم بیشترِ را به ذهن میدهند. این نظریهپردازان معتقدند یادگیری، فرایندی درونی است که ممکن است نتیجهاش تغییر فوری و آشکار در رفتار نباشد. یعنی مثلا ما چیزی را به حافظه میسپاریم اما ممکن است در همان لحظه ازش استفاده نکنیم و بعدها در رفتارمان نمود داشتهباشد. یادگیری از نظر شناختیها، حاصل بینشی است که یادگیرنده به آن دست مییابد. واکنش انسان نسبت به محرکهای محیطی، انفعالی نیست و در جریان یادگیری، اطلاعات را در ذهنش پردازش میکند.
مطلب مرتبط: تفاوت روانشناسی عمومی و تربیتی
3. نظریه های یادگیری ساختگرایی
نظریه های یادگیری ساختگرایی یا سازندهگرایی، در دعوای بین ذهن و محیط، طرف یادگیرنده را میگیرند! نظریهپردازانِ معتقد به این رویکرد میگویند فرد یادگیرنده، نقش فعالی در ساختن دانش و فهم دارد؛ یعنی اطلاعات از بیرون به درون ذهن نمیآیند و یادگیرندهها دانش را ازطریق تجربیاتشان و ترکیب کردن و تطبیق دادن دادههای جدید با اطلاعات قدیمیتر، کسب میکنند.
در رویکرد ساختگرایی، تجاربِ شخصی افراد، تفسیر شخصی آنها از جهان را شکل میدهد و دانش، از شخصی به شخص دیگر قابلانتقال نیست. چون محصول تفسیر افراد است که خودِ این تفسیر، تحتتأثیر سن، جنسیت، قومیت، نژاد و… قرار میگیرد. نظریه های یادگیری ساختگرایی، از این منظر که معتقدند دانش نه انتقالدادنی بلکه ساختنی است، راه خودشان را از دو نظریهی دیگر یعنی رفتاری و شناختی، جدا میکنند.
در جدول زیر، مهمترین نکات انواع نظریه های یادگیری را میخوانید.
نظریهی یادگیری | نظریهپردازان مهم | فرایند یادگیری | نقش یادگیرنده |
رفتاری | واتسون، گاتری، ثرندایک، پاولف، اسکینر | تغییر در رفتار | گیرندهی غیرفعال اطلاعات و دانش، اجراکنندهی دستورات |
شناختی | کهلر، آزوبل، برونر، گانیه، گشتالت، بندورا، آندرسون | فرایندهای ذهنی شامل بینش، پردازش اطلاعات، حافظه و درک | پردازشکنندهی اطلاعات، بهکاربرندهی راهبردهای شناختی |
ساختگرایی | ویگوتسکی، پیاژه، برانسفورد، دیویی | ساخت معانی و مفاهیم ازطریق تجربه | نقش فعال در انتخاب اطلاعات، ساختن فرضیه، دانش ویژهی خود برمبنای تجارب گذشته |
انواع نظریه های یادگیری شناختی چیست؟
خب حالا که با نظریات مختلف در حوزهی یادگیری آشنا شدیم، میتوانیم برویم سر اصل مطلب و مشخصا از کار نظریه های شناختی یادگیری، سردربیاوریم. در ادامه سه نظریهی مهم یادگیری شناختی را معرفی میکنیم.
1. نظریهی یادگیری گشتالت
نظریهی «گشتالت» را یک آلمانی بهنام «ماکس ورتایمر»، بنیانگذاری کرد. او با اسم نظریهاش که در زبان آلمانی بهمعنی «شکل» و «طرح کلی» است، میخواست توجه دیگران را به این اصل جلب کند؛ کل، از اجزای تشکیلدهندهاش بیشتر است. یعنی کل، ویژگیهایی دارد که در عناصری که آن را تشکیل دادهاند، وجود ندارد. حالا این کل، چه ربطی به یادگیری دارد؟ بیایید با یک مثال، قضیه را روشنتر کنیم.
شکل 1 – شکل 2
در شکل یک، چه میبینید؟ سه نقطهی آبیرنگ که درعینحال، تداعیکنندهی تصویر یک مثلث هم هستند، درست است؟ در شکل دو اما فقط سه نقطهی آبی میبینید و خبری از تصویر مثلث نیست. پس میتوانیم بگوییم مثلث، از سه نقطه تشکیل شدهاست بعلاوهی طرحی که از وجود آن سه نقطه حاصل میشود. یعنی کل، چیزی بیشتر از اجزای تشکیلدهندهی آن است. گشتالتیها براساس این اصل میگویند یادگیری وقتی ایجاد میشود که رابطهی بین اجزای موقعیت یادگیری را بهصورت یک کل سازمانیافته، درک کنیم.
مطلب مرتبط: خطاهای شناختی در روانشناسی چیست؟
-
قوانین سازمان ادراکی
گشتالت و رفقا میگویند چگونگی ادراک ما از دنیای پیرامون و موضوعات، مبتنیبر چند قانون ادراکی است. این قوانین، تواناییهای ذاتی مشترک در همهی انسانها هستند و ازطریق آنها میشود فرایند یادگیری را هم توضیح داد.
-
قانون بستن
شما این دو شکل را چطور میبینید؟ غیر از این است که علیرغم ناکامل بودنشان، آن دوتا را یک مربع و یک دایره میبینید؟ خب گشتالت میگوید ما میتوانیم با کامل کردن قسمتهای ناقص، موقعیتهای غیرکامل را بهصورت کامل درک کنیم.
-
قانون شباهت
قانون شباهت، میگوید ما در چیزها یک وجه مشابهت پیدا و آنها را براساس شباهتشان دستهبندی میکنیم تا بتوانیم راحتتر درکشان کنیم و بهخاطر بسپاریم. فاکتورهایی مثل شکل، اندازه، رنگ و… باعث میشوند که چیزها بهصورت یک گروه، درک و یادگرفته شوند.
-
قانون مجاورت
قانون مجاورت، توضیح میدهد که ما تمایل داریم چیزهایی را که نزدیک بههم هستند، در یک گروه، در یک کل یکپارچه قرار بدهیم چون اینطوری هم درکشان راحتتر میشود و هم آسانتر در ذهنمان جا میگیرند.
مطلب مرتبط: تفاوت رشته روانشناسی و مشاوره در ارشد
-
قانون ادامهی خوب
ما تمایل داریم قاعده و الگوی موجود در چیزها را پیدا کنیم و ادامه بدهیم. یعنی مثلا اگر چنین الگویی به ما داده شود «الف، ب، پ، الف، ب، پ، ت، الف، ب، پ، ت، ث»، فورا درمییابیم که ادامهاش باید باشد: «الف، ب، پ، ت، ث، ج». شما، براساس اصل ادامهی خوب، میتوانید نقاط قرمز و مشکی این شکل را به ترتیبی که ارائه شدهاست، ادامه بدهید.
-
قانون شکل و زمینه
ذهن ما بخشی از تصاویر را بهصورت زمینه درک میکند و بخشی از آن را، شکل میبیند؛ چون با این کار، درک کلیت یک موقعیت بهعنوان دو بخش مجزا، سادهتر میشود. به تصویر زیر نگاه کنید. اگر قانون شکل و زمینه در سازمان ادراکی ما وجود نداشت، بهسختی میتوانستیم این شکل را درک کنیم ولی الان برایمان راحت است که قسمت سیاه و سفید را بهعنوان زمینه و شکل از هم جدا کنیم و در آن تصویر یک گلدان و دو صورت انسان ببینیم.
-
قانون سادگی
اصل سادگی گشتالت، میگوید ما خودمان بهطور طبیعی چیزها را بهصورت سادهشده ادراک میکنیم تا کارِ بهخاطر سپردن و یادگرفتنشان برایمان آسان شود. اگر از شما بخواهند لوگوی المپیک را نقاشی کنید، با خطهای درهموبرهمش گیج نمیشوید، چون میدانید که این تصویر خیلی ساده از پنج دایره، سهتا بالا و دوتا پایین، تشکیل شدهاست.
مطلب مرتبط: نشانه ها و راه های تقویت هوش هیجانی چیست؟
یادگیری براساس نظریهی گشتالت
حالا اگر بخواهیم براساس رویکرد گشتالت و قوانینش به یادگیری نگاه کنیم، متوجه میشویم که چه اشتباهات رایجی در آموزش بهکار میرفته و همچنان میرود. مثلا همهی ما در مدرسه مجبور بودیم یکسری دستورالعمل و فرمول و قاعده را بهخاطر بسپاریم و بعد از مدتی هم بهراحتی فراموششان میکردیم. بارها هم از معلمهایمان میشنیدیم که نباید مطالب را طوطیوار حفظ کرد اما خب کسی برایمان توضیح نمیداد که طوطیوار حفظ نکردن دقیقا به چه معناست.
نظریهی یادگیری شناختی گشتالت میگوید یادگیرنده بهجای پیروی از قواعد، باید فرصت داشتهباشد که اجزای مسئله و ارتباط آنها را با هم درک کند و از تجربیات قبلیاش برای یادگیری استفاده کند. یعنی چی؟
از فرمولهای ریاضی، چیزی یادتان هست؟ مثلا میتوانید مساحت مثلث یا متوازیالاضلاع را حساب کنید؟ بهاحتمال زیاد، نه؛ چون فرمولش را حفظ کردهاید و حفظکردنیها هم درطول زمان، فراموش میشوند. اما اگر با رویکرد گشتالتی یاد میگرفتید، امکان نداشت هیچجوره از ذهنتان پاک بشود. حالا هم دیر نشده.
بیایید مساحت اشکال هندسی را بهکمک گشتالت یاد بگیریم.
اول از همه میرویم سراغ مربع.
مساحت مربع را از طریق ضربِ یک ضلع در خودش به دست میآید که چون طول و عرض مربع اندازۀ یکسانی دارند میتوانیم فرمول مساحت را ضرب طول در عرض هم بدانیم.
مساحت مستطیل، چطور؟ خب مستطیل، از تعدادی مربع درست شدهاست. پس اگر بخواهیم سطح مستطیل را بهدست بیاوریم، یعنی همهی آن مربعها را لازم داریم. پس اینجا هم باید طول را ضربدر عرض کنیم.
تا اینجای کار، اتکا به حفظ کردن فرمولِ «طول ضربدر عرض» کفایت میکرد.
حالا بیایید مساحت یک مثلث قائمالزاویه را حساب کنیم. اینبار هم مستطیل، بهکمکمان میآید.
اگر دوتا مثلث قائمالزاویه را کنار هم بگذاریم، یک مستطیل خواهیمداشت. پس کافی است، اینبار هم طول را ضربدر عرض (درمورد مثلث میشود ارتفاع ضربدر قاعده) کنیم و حاصل را تقسیم بر دو کنیم. چون تا اینجا مساحت دوتا مثلث را بهدست آوردهایم و ما مساحت یکی را لازم داریم. پس فرمول میشود، قاعده ضربدر ارتفاع تقسیم بر 2.
به اینترتیب، براساس نظر گشتالت، رابطهی بین اجزای موقعیتِ یادگیری را بهصورت یک کل سازمانیافته، درک کردیم. به حفظ طوطیوار فرمولها هم نیاز نداشتیم و کارمان با کسب بینش نسبت به مسئله، راه افتاد. حالا برویم سراغ سایر نظریه های یادگیری شناختی.
مطلب مرتبط: بررسی انواع تیپ های شخصیتی یونگ
2. نظریهی یادگیری معنیدار کلامی آزوبل
نظریهی یادگیری معنیدار کلامی، اسمش را از نام بنیانگذارش یعنی «دیوید آزوبل»، گرفتهاست. آقای آزوبل، معتقد است یادگیری بر پایهی «ساخت شناختی» و تغییراتی که در آن صورت میگیرد، انجام میشود. حالا این ساخت شناختی چی هست؟ مجموعهای از دادهها، اصول، مفاهیم و تعمیمها که قبلا یاد گرفتهاید. ساخت شناختی را میتوانید بهشکل یک هرم درنظر بگیرید. قاعدهی این هرم، اطلاعات جزئی و دانش واقعیتهای مشخص است. میانهی هرم را مفاهیمی تشکیل میدهند که کلیت و جامعیت بیشتری از آنها دارند. رأس هرم هم جایگاه کلیترین مسائل و مفاهیم است.
حالا از این مفهوم هرم، چه استفادهای میشود کرد؟ آزوبل توضیح میدهد که برای یادگیری بهتر، ابتدا باید مفاهیم کلی و جامع آموزش داده شوند. بعد از آن، جزئیات و مطالب فرعی، آهستهآهسته زیرشاخهی رأس هرم، وارد شوند و در قاعده جا بگیرند.
-
یادگیری مطالب معنیدار
آزوبل، روی معنیدار بودن یادگیری، خیلی تأکید دارد و احتمالا در تمام لحظاتی که ما در مدرسه در مواجهه با یک موضوع آموزشی میگفتیم «خب که چی؟»، روحش در آزار بودهاست! معنیدار بودن یادگیری، یعنی آنچه را که آموزش میبینیم، برپایهی اطلاعات قبلی سوار کنیم و بتوانیم آنها را بههم ربط بدهیم. در غیر اینصورت، وقتی ذهنمان را با یکسری دادههای بیربط پر کنیم، عملا یادگیری اتفاق نیفتادهاست؛ ما فقط چیزها را حفظ کردهایم، با علم به اینکه بهزودی از حافظهمان پاک خواهندشد.
آزوبل میگوید وقتی اطلاعات بهصورت معنیدار آموزش داده شوند، فرایند «شمول» رخ میدهد. شمول، یعنی مفاهیم تازه، در هرم شناختی ما جذب میشود و یک تعامل دوطرفه بین آنها برقرار میشود. یعنی هم در مفاهیمِ ازقبل آموختهشده تأثیر میگذارد و باعث بسط و تکمیل آنها میشود؛ هم باعث میشود مطلبِ تازه، معنی پیدا کند و سرجایش در هرم بنشیند. این شمول، به دو صورت رخ میدهد.
-
شمول اشتقاقی
وقتی مطلبِ تازهآموختهشده آنقدر به مطالب قبلی شباهت دارد که انگار از آنها مشتق شده، یادگیری از نوع شمول اشتقاقی است. مثلا معلمی میخواهد به دانشآموزانش، مثلث متساویالساقین را یاد بدهد. او احتمالا برای تعریف آن میگوید، مثلثی است که دو ضلع با طول برابر دارد و خیالش راحت است که بچهها منظورش را خوب میفهمند؛ چون ازقبل میدانند که «مثلث» چیست. به اینترتیب، هر نوع آموزش جدیدی که بتواند ربطی از نوع اشتقاقی با قبلیها پیدا کند، راحتتر یاد گرفته میشود.
-
شمول همبستگی
بعضیوقتها اما مطلبی که قرار است تازه یاد گرفته شود، نمونهی مشابهی در ساخت شناختی ندارد. آزوبل پیشنهاد میکند در چنین مواردی از شمول همبستگی استفاده کنیم؛ یعنی مطلب جدید -درست است که از قبلیها مشتق نشده- اما باید بهنوعی با آنها ارتباط داده شود تا در خلأ رها نشود.
-
شمول زوالی
براساس نظریهی یادگیری معنیدار آزوبل، مطالب یادگرفتهشده، ابتدا قابل بازخوانی هستند اما اگر بدون استفاده باقی بمانند -یعنی کاربردی برایشان پیدا نکنیم- از حالت قابل بازخوانی بودن خارج میشوند. البته همچنان قابل بازشناسی میمانند؛ یعنی یادگیرنده میتواند آن را بین مطالب دیگر شناسایی کند اما نمیتواند بهیاد بیاوردش. حالا اگر بازهم زمان بیشتری از آنها استفاده نکنیم، چطور؟ در این حالت، دیگرنه قابل بازخوانی خواهندبود و نه قابل بازشناسی اما وقتی دوباره برویم سراغشان، در بازآموزی، زودتر از مطالبی که قبلا آموخته نشدهاند، یاد گرفته میشوند. کارکرد شمول زوالی این است که از بار حافظه، کم میکند.
مطلب مرتبط: بررسی انواع هوش و مشاغل پیشنهادی
3. نظریهی یادگیری شناختی-اجتماعی بندورا
بالاخره نوبت میرسد به «آلبرت بندورا»، روانشناسی که با نظریهی یادگیری شناختی-اجتماعیاش معروف است. بندورا که توی تیم طرفداران یادگیری شناختی است، رفاقتی هم با نظریهپردازان رفتاری دارد؛ چون مثل آنها از «تقویت» و «تنبیه» استفاده میکند اما برعکس رفتاریها، در ضریب دادن به عوامل محیطی، زیادهروی نمیکند. بندورا معتقد است که هم محرکهای محیطی و هم فاکتورهای شناختی در کنترل رفتار و یادگیری، نقش دارند. او درواقع به مفهومی بهنام «تعیینگری متقابل» باور دارد که میگوید عوامل شخصی (عقاید، دانش، انتظارات)، عوامل محیطی و رفتار، بر هم تأثیر میگذارند و نمیشود اینها را از هم جدا کرد. حالا ببینیم براساس این جبر متقابل، یادگیری ازنظر آلبرت بندورا چه شکل و شمایلی دارد.
یادگیری مشاهدهای
ما یکسری رفتار و مهارت داریم که کسی مستقیما آنها را بهمان آموزش ندادهاست و صرفا ازطریق مشاهدهی دیگران، یادشان گرفتهایم. بندورا میگوید وقتی یادگیرنده، شاهد این است که شخصی برای رفتار خاصی پاداش یا تقویت دریافت میکند، آن رفتار را میآموزد. مثلا شما در کودکی دیدهاید که خواهر بزرگترتان بعد از مرتب کردن تختش، ازسوی پدرتان تشویق شدهاست و به اینترتیب بدون اینکه کسی به شما بگوید باید تختتان را مرتب کنید، این کار را یاد گرفتهاید.
بندورا معتقد است چیزی که باعث یادگیری میشود، فقط تقویت جانشینی نیست. تنبیه جانشینی هم میتواند انجام ندادن کاری را به ما یاد بدهد. مثل وقتی که معلم، همکلاسیتان را بابت رفتاری تنبیه کرد و شما فورا یاد گرفتید که هرگز آن رفتار ازتان سر نزند. این دیگرانی که مشاهده کردنشان، انجام دادن و ندادن یکسری از رفتارها را بهمان یاد میدهد، لازم نیست حتما آدمهای زنده و واقعی باشند. وقتی سرگذشت آدمی را میشنویم که سالها پیش ازدنیا رفته یا تحتتأثیر یک شخصیت خیالی در فیلمی قرار میگیریم، یادگیری مشاهدهای درحال رخ دادن است. این نوع یادگیری که با نام الگوبرداری هم شناخته میشود.
مطلب مرتبط: بهترین زمان درس خواندن در روز چه ساعتی است؟
مراحل الگوبرداری به شرح زیر است:
1. توجه
چه عواملی باعث میشود ما یک رفتار مشخص را ببینیم و یاد بگیریم و رفتار دیگری را، نه؟ نظریهی شناختی-اجتماعی بندورا میگوید فاکتورهایی مثل جذابیت، شهرت، احترام و تحسین در الگوست که توجه ما را جلب میکند. پس یعنی اگر آموزشدهندهها بتوانند سوژههای یادگیری را جذاب ارائه کنند، احتمال توجه کردن یادگیرندهها به آنها بیشتر میشود.
2. یادسپاری
بعد از توجه به رفتار الگو، باید در حافظهی بلندمدت بهیاد سپرده شود. ما، در کودکی، وقتی هنوز توانایی تکلم پیدا نکردهایم، الگوهای رفتارها را بهشکل تصویر ذهنی بهخاطر میسپاریم و وقتی به ابزار زبان مجهز میشویم، اغلب از رمزهای کلامی استفاده میکنیم تا رفتارِ مشاهدهشده را در ذهنمان نگه داریم.
3. بازآفرینی
در مرحلهی بعد، رمزهای کلامی یا تصویری را که در حافظهمان نگه داشتهایم، به عمل تبدیل میکنیم. در این مرحله، برای آنکه مطمئن شویم عملمان چقدر درست است، به بازخورد نیاز داریم. یعنی مثلا دانشآموزی که سر کلاس رفتار نقاشی کردن معلم را مشاهده کرده و بهیاد سپرده، در مرحلهی بازآفرینی نیاز دارد که بازخورد اصلاحی بگیرد تا رفتار نقاشی کشیدن را بهخوبی بیاموزد.
4. انگیزشی
بعد از طی کردن همهی این مراحل، رفتار وقتی به عملکرد تبدیل میشود که تقویت دریافت کند. ما همهی رفتارهایی را که مشاهده کرده و یاد گرفتهایم، انجام نمیدهیم؛ چون یا تشویق نشدهاند یا تنبیه به دنبال داشتهاند. پس اگر قرار است چیزی آموزش داده شود، طوری که تبدیل به عملکرد فرد بشود، تشویق مهم و لازم است.
مطلب پبیشنهادی برای دانشجویان روانشناسی ⇐ منابع کنکور ارشد روانشناسی
سخن پایانی
در این مقاله که توسط تیم تحریریه روان آموز گردآوری شدهاست، سعی کردیم تا نظریات یادگیری شناختی را به زبان ساده برایتان شرح دهیم. چقدر خوب است اگر تمام معلمان و مدرسان با آگاهی از این نظریات، دانش آموزان خود را تعلیم دهند. اگر سوال، تظر و یا انتقادی دارید، با ما در قسمت نظرات در ارتباط باشید.
منابع
مقالهی نگاهی تحلیلی به نظریه های یاددهی یادگیری، فصلنامهی رویکردی نو در علوم تربیتی
کتاب روانشناسی پرورشی نوین سیف، نشر دوران
مطلب بهترین راه آموزش و یادگیری: یادگیری مبتنیبر بینش یا یادگیری معنیدار