تا حالا برایتان پیش آمده که تصمیم بگیرید به روانشناس مراجعه کنید و با این جملات مواجه شوید؟ «بروبابا! این روانشناسام، که خودشون دیوونه‌ان»، «واسه چی می‌خوای بری پیش روانشناس؟ مگه وضعت چقدر خرابه؟»، «روانشناس هیچ‌کار نمی‌کنه فقط حرف می‌زنه، تازه کلی پولم ازت می‌گیره.»، در این مقاله می‌خواهیم به میزان صحت این جمله‌ها بپردازیم و باورهای عمومی اشتباه درباره روانشناسی را اصلاح کنیم.

روانشناسی چه کمکی می‌کند؟

بیایید ابتدا کمی درباره‌ی کارکرد اصلی روانشناسی صحبت کنیم. مهم‌ترین وظیفه‌ی روانشناسی کمک به افراد برای داشتن زندگی بهتر است. وقتی جزئی‌تر به این موضوع نگاه کنیم، می‌توانیم بگوییم فرآیند درمان شامل ‌تعدادی جلسه‌ی گفت‌وگوست که ما در آن‌ها به حل مشکل خود و افزایش مهارت‌های لازم برای زندگی بهتر می‌پردازیم. حتی ممکن است بدون وجود مشکلی خاص و اذیت‌کننده، برای افزایش خودآگاهی، خودشناسی و بهبود ویژگی‌های شخصیتی خود به روانشناس مراجعه کنیم. البته که مرز این ‌دو در عمل تفاوت چندانی ندارد و درهرحال ما با روانشناسی به کاهش علائم ناسازگار، افزایش خودکارآمدی و احساسات مثبت، خودشناسی، مسئولیت‌پذیری و نهایتا به نوعی رضایت و توانمندی بیشتر در زندگی می‌رسیم. حالا که کار اصلی روانشناسی را می‌دانیم، به یک‌سری تصور و انتظار اشتباه نسبتا رایج می‌پردازیم که درمورد رشته‌ی روانشناسی، روان‌درمانگری و روانشناس‌ها  وجود دارد و بر انتظارات ما از این حوزه تأثیر می‌گذارد.

باورهای عمومی اشتباه درباره‌ی روانشناسی

رشته‌ی روانشناسی، بستر حاصل‌خیزی است برای شکل‌گیری و رشد بی‌رویه‌ی سوءتفاهم‌ها. در ادامه به برخی از تصورات نادرست درباره‌ی این رشته، اشاره می‌کنیم تا بدانیم از کجا آمده‌اند و چطور می‌توانند ما را به اشتباه بیندازند.

باورهای غلط درباره روانشناسی

  • در روانشناسی فقط حرف می‌زنند

بعضی تصور می‌کنند کل روانشناسی برمبنای صرفا حرف‌زدن استوار است. اگر این طور است و حرف‌زدن متغیر اساسی باشد، پس چرا حرف‌زدنمان با خانواده، دوست، همکار و دیگران همان اثر درمانی را ندارد؟ ما که کم حرف نمی‌زنیم! البته که حرف‌زدن هم نتایج خوبی دارد و می‌تواند باعث تخلیه‌ی هیجانی شود اما تقلیل دادن اثر درمانی روانشناسی به حرف زدن، اشتباه است. روانشناسی، مجموعه‌ای از مهارت‌ها و توانمندی‌هاست برای کمک به افراد که با واسطه‌ی زبان دعوت به تفکر و یادگیری می‌کند. اگر روانشناسی؛ فقط حرف‌زدن بود، این‌همه واحد درسی و گرایش مختلف و کارگاه و دوره برای چه؟ حرف‌زدن را که از بدو کودکی بلد بودیم.

  • روانشناسی نوعی طالع‌بینی است

خیلی از مردم شیفته‌ی فال‌ها و طالع‌بینی‌هایی هستند که از ویژگی‌های خودشان آن‌ها را آگاه کند. معمولا هم در این طالع‌بینی‌ها مطالب طوری بیان می‌شوند که ابطال‌پذیر نباشد. یعنی چه؟ یعنی شما یا نمی‌توانی باطلش کنی یا دوست نداری بگویی این‌طور نیست، مثلا کسی ادعا می‌کند که در طالع شما آمده‌است «پشت ظاهر سرد و بداخلاقت، قلبی لطیف و مهربان داری»، خب ما ترجیح می‌دهیم این موضوع را رد نکنیم و پیش خودمان فکر کنیم: «چه‌طور این‌قدر خوب من را شناخته‌است؟ چقدر درست می‌گوید». چون نوعی تعریف است و انسان‌‌ها هم از این‌که ازشان تعریف شود بدشان نمی‌آید، حتی اگر چندان مطابق واقعیت نباشد. طالع‌بینی باعث نوعی تفکر سطحی می‌شود، چراکه آدم با خواندن و شنیدن یک‌سری جمله‌ی کلی، متوقف می‌شود و دیگر از خودش نمی‌پرسد که «قلب مهربان، بروز و نمود خارجی‌اش چه مواردی است؟ چه مشکلی هست که بروز رفتاری من با چیزی که درواقع هستم، تعارض دارد؟ باید برایش چه‌کار کنم؟» تازه اگر هم بپرسد، فال و طالع‌بینی توانایی پاسخگویی به سوالات بیشتری را ندارد. از طرف دیگر ادعاهای مطرح‌شده آمده در فال‌های مختلف، طوری است که به‌نظر می‌رسد هم برای شما مناسب است و هم مثلا برای دوستتان که شخصتیش 180درجه با شما متفاوت است. چون هیچ‌کس نمی‌گوید مهربان، مستعد، باهوش، پرتلاش نیست یا بقیه قدرش را همان‌قدر که باید، می‌دانند.

روانشناسی نوعی طالع بینی است

تفاوت طالع بینی با روانشناسی

درواقع سازوکار فال و طالع‌بینی به این‌ترتیب است که با یک‌سری مولفه‌ که بین درصد زیادی از افراد مشترک است، ویژگی‌هایی را به اشخاص نسبت می‌دهد؛ خب طبعا این ویژگی‌ها با خطای کمتر و احتمال بیشتر برای تعداد زیادی از این افراد، صادق به‌نظر می‌رسند. باید درنظر بگیرید که این طالع‌بینی‌های ساده‌انگارانه راهکار عملی خاص و به‌دردبخوری هم ارائه نمی‌دهند. موارد گفته‌شده، زمین تا آسمان با کار و هدف اصلی روانشناسی متفاوت است. روانشناسی جملاتی را که برای شما دوست‌داشتنی و مورد موافقتتان است، به شما ارائه نمی‌کند بلکه در بعضی جلسات ممکن است حتی آزرده شوید و احساسات ناخوشایندی را تجربه کنید. چراکه مواجهه با حقیقت همیشه آسان نیست اما اثرات شفابخشی دارد. روانشناسی می‌خواهد در میدان عمل شما را توانمند کند، پس راهکارهای عملی دارد و شما را فعال می‌خواهد، برعکسِ طالع‌بینی که شما را منفعل می‌کند. همچنین روانشناسی برای هر فرد، سازگاری‌های مختلفی را در پروتکلی ایجاد می‌کند که درمان و فرآیند مطابق با همان شخص شود، نه این‌که یک لباس با اندازه‌ی ثابت را تن همه بکند. روانشناسی برعکس طالع‌بینی، شما را به پرسیدن سوالات عمیق‌تر و پیدا کردن پاسخ‌های آن‌ها تشویق می‌کند و پتانسیل عمق بیشتر را دارد. همان‌طور که می‌بینیم تفاوت‌های بسیاری بین این‌دو وجود دارد.

  • روانشناسی باید قطعیت داشته‌باشد

بعضی تصور می‌کنند که روانشناسی یا باید قطعیت داشته‌باشد یا اصلا به‌درد نمی‌خورد. درحالی‌که دنیای واقعی و روابط انسانی، مانند کامپیوتر با کد صفر و یک نمی‌چرخد. از مواردی که مانع این می‌شود که روانشناسی مثل علوم دیگری چون مهندسی، شیمی و فیزیک نتواند یک‌سری فرمول مشخص و راه‌حل‌های قطعی و بدون ابهام داشته‌باشد، پیچیدگی موجود انسانی است. چرا می‌گوییم پیچیده است؟ اگر شما یک چوب را با اره ببرید، آیا چوب می‌تواند بریده نشود؟ حالا این چوب را بریدیم، آیا ممکن است چوب دیگری مقاومت کند و اره نشود؟ خیر. اما انسان‌های مختلف در مواجهه با یک اتفاق، رفتارهای بسیار گوناگونی را نشان می‌دهند. یک اتفاق یکسان برای هرکدام معنای متفاوتی دارد؛ برای بعضی رفتارها برخی مقاومت می‌کنند و بعضی به دلخواه و مشتاقانه به استقبالش می‌روند. تمام تلاش برای فهم و درک این پیچیدگی، تنها به پیش‌بینی نسبی قضایای مربوطه می‌انجامد و هیچ‌وقت نمی‌توان کلماتی چون قطعا، حتما و صددرصد را برای پیش‌بینی و کنترل انسان‌ها به کار برد. ابهام و پذیرش آن، بخشی از دنیای ماست.

باورهای غلط درباره‌ی روان‌درمانی

 پروسه‌ی روان‌درمانی هم برای خودش ماجراها دارد. برای قرار گرفتن در وسط این ماجراها بهتر است به‌جای این‌که با تصورات اشتباه بروید سراغش، آگاهی بیشتری پیدا کنید و بدانید واقعا با چه مسئله‌ای قرار است مواجه شوید. در ادامه به باورهای غلط این حوزه می‌پردازیم.

باورهای اشتباه درباره روان درمانی

  • روان‌درمانی باید ناگهان زندگی فرد را متحول کند

بعضی تصور می‌کنند درمان یعنی همین که بروی در جلسه‌ای و 45دقیقه صحبت کنی. بعد از دوبار رفتن هم، دیگر باید تمام مشکلات زندگی‌ات حل شده‌باشد. اما این‌طور نیست، هیچ‌وقت در زندگی چیزی بدون تلاش و زحمت و صبر قرار نیست به دست بیاید. فرایند درمان، پروسه‌ای زمان‌بر، سخت و نیازمند تلاش فعالانه‌ی بسیاری است. قرار نیست روان‌درمانی در دوجلسه، چوب جادویی را دربیاورد و تمام دردهای زندگی را که طی سال‌های پر از مشکل و اجتناب به وجود آمده‌است، حل کند. این واقع‌نگری، به‌جای خوش‌بینی نامتناسب، به شما کمک می‌کند بدانید با چه چیزی سروکار دارید، بهتر از پس آن بربیایید و طی جلسات، ناامید و خسته نشوید. اگر می‌خواهید روان‌درمانی چیزی شبیه به یک قرص به شما بدهد که فعلا کارراه‌انداز باشد، در اشتباه هستید. اگر صبر و حوصله ندارید، اشکالی ندارد، این هم یک نوع مهارت برای آموختن است. از پسش برمی‌آیید، نهایت درمان و خود ایده‌آلتان را در پایان درمان تصور کنید، برایش زحمت بکشید و از آن انرژی بگیرید، چرا که شما ارزشش را دارید.

  • روان‌درمانی فقط برای کسانی است که به اختلالات روان‌شناختی مبتلا باشند

در ابتدای مقاله کارکرد اصلی روانشناسی را گفتیم؛ براساس آن تعریف، متوجه می‌شویم روان‌درمانی قرار نیست فقط به افرادی که اختلال روان‌شناختی دارند، کمک کند بلکه می‌تواند به هر فردی کمک متناسب با ‌او را ارائه دهد. ممکن است من در زندگی‌ام هیچ مشکل روان‌شناختی‌ای نداشته باشم ولی آیا زندگی‌ام طوری هست که بگویم دیگر امکان ندارد از این بهتر شود؟ خیر. همیشه درصدی برای بهبود اوضاع وجود دارد و می‌توانم خودم را ارتقا ببخشم. روان‌درمانی در این‌جا نیز همراه و کمک‌کننده‌ی مناسبی برای ماست.

درمان اختلالات روانی

  • روان‌درمانی مال دیوانه‌هاست

خیلی از تابوها درباره‌ی روان‌درمانی درطول زمان شکسته شده‌اند اما هنوز بعضی افراد وجود دارند که می‌گویند «مگه دیوونه‌ای که میری پیش روانشناس؟»، بعد از این همه فرهنگ‌سازی و انتشار اطلاعات درباره‌ی روانشناسی و کارکرد و اثرات مختلف آن، این جمله، جمله‌ی بی‌معنایی به نظر می‌رسد. البته که انگار جامعه به دوبخش تقسیم شده‌است، دسته‌ی اول همین افرادند ودسته‌ی دوم، کسانی که روان‌درمانی را کالای لوکس و تجملاتی و نوعی کلاس به حساب می‌آورند. روان‌درمانی در هیچ‌کدام از این دسته‌ها نیست، نوعی چرخ کمکی است برای دوچرخه‌ی زندگی مخصوص افرادی که هنوز دوچرخه‌سواری با آن را یادنگرفته‌اند.

  • در روان‌درمانی کوبیده و از نو ساخته می‌شویم

بعضی‌ها تصور می‌کنند قرار است تمام ساختار شخصیتشان طی درمان عوض بشود و بعد از آن دیگر هیچ مشکلی، هیچ حس و فکر بدی -به‌تعبیر خودشان، وگرنه روانشناسی احساسات را به خوب و بد تقسیم نمی‌کند- و هیچ اتفاق ناخوشایندی قرار نیست برایشان رخ دهد. درحالی‌که زندگی هیچ‌وقت بدون مشکل و گل و بلبل نخواهدشد. روان‌درمانی درواقع به ما کمک می‌کند که طی مشکلات و اتفاقات ناخوشایند، مهارت‌های لازم برای حل مسئله را به‌دست بیاوریم، بهترین راه‌حل موجود را انتخاب کنیم، منعطف باشیم و طی طوفان‌ها، نشکنیم. باید بدانیم که احساسات و افکاری که به‌نظر ما ممکن است نامطلوب باشند، قرار نیست حذف شوند؛ مثلا خشم یا ناراحتی، دو احساس طبیعی در وجود ما هستند و هدف ما پاک‌کردن این‌دو از طبیعت وجودمان نیست، بلکه هدف این است که ما احساسات خود را کنترل کنیم، نه احساسات ما را؛ درواقع می‌خواهیم رفتارمان را طوری تغییر بدهیم که مطابق موقعیت و منطق عملی کنیم، نه براساس هیجانات لحظه‌ای دارای پیامدهای آسیب‌رسان.

باورهای غلط درباره‌ی روانشناس

نهایتا به تصورهای غلطی که از خود فرد روانشناس در جامعه جا افتاده است، می‌رسیم. نکات جالب و نگفته‌ای وجود دارد که دانستن آن‌ها می‌تواند کمک‌کننده باشد تا تصور درست و دقیقی از روانشناس‌ها داشته‌باشید.

باورهای غلط درباره روانشناس

  • روانشناس‌ها خودشان دیوانه‌اند!

ضرب‌المثل «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد» را زیاد شنیده‌ایم. زمانی جوک‌هایی هم مربوط به این موضوع منتشر شده‌بود؛ مثلا آن‌کس که چشم‌پزشک است، خودش عینکی است. درمورد روانشناس‌ها هم گفته‌اند که خودشان دیوانه‌اند! اول برویم سراغ معنای دیوانه. مردم وقتی این کلمه را به‌کار می‌برند، منظورشان چیست؟ دیوانه یعنی کسی که با واقعیت قطع ارتباط کرده‌است و دچار هذیان و توهم است و نمی‌تواند کارهای روزمره‌ی زندگی عادی خود را انجام دهد؟ خب در زبان تخصصی روانشناسی، واژه‌ای تحت عنوان «دیوانه» وجود ندارد. این علم برای توصیف وضعیت‌های مختلف سلامت روان، از عناوین اختلالات روانشناختی استفاده می‌کند که بار منفی ندارند. شاید هم منظور از جمله‌ی «روانشناس‌ها خودشان دیوانه‌اند» این باشد که آن‌ها مشکلات بیشتری را در زندگی‌شان تجربه کرده‌اند. پژوهشی روی افرادی که روانشناس هستند نشان داده‌است که این افراد مشکلات بیشتری را تجربه کرده‌اند یا آَشنایی بیشتری با آن‌ها دارند (که می‌تواند به‌دلیل برخورد مستقیم با افراد دچار مشکل طی کارشان باشد) اما این موضوع، مسئله‌ی قابل سرزنشی نیست. آشنایی روانشناس‌ها با طیفی از مسائل و چالش‌های انسانی، جزو اقتضائات حرفه‌ایشان است. شما ترجیح می‌دهید سفره‌ی دلتان را پیش کسی باز کنید که هیچ تصوری از موضوع ندارد و نمی‌تواند درک کاملی نسبت به آن حاصل کند یا کسی که دردآشناست و متوجه عمق قضیه می‌شود؟ درواقع کسانی که تجربه‌ی انسانی بیشتری داشته‌باشند، در این رشته موفق‌تر خواهندبود.

  • روانشناس ها نباید در زندگی‌شان مشکلی داشته‌باشند

یکی از انتظارات عجیب از روانشناس‌ها این است که نباید مشکل خاصی در زندگی‌شان داشته‌باشند، نباید طلاق گرفته باشند، نباید ناراحت یا عصبانی بشوند یا استرس بگیرند. معمولا هم برای سرکوب مسائل مختلف در این افراد از جمله‌ی «تو که روانشناسی خوندی از تو بعیده» استفاده می‌کنند. گزاره‌ی «انسان موجودی پیچیده است» را به خودتان یادآوری کنید و به این موضوع فکر کنید که روانشناس‌ها مثل دیگران، با تجربه‌های انسانی مختلف سروکار دارند. ناراحتی، استرس، خشم، مشکلات مختلف زندگی، تمام این موارد بخشی از همین تجربه‌های انسانی است که قرار نیست در فرآیند درمان پاک شوند، بلکه قرار است افراد وجود این مسائل را بپذیرند، برای مسائل مختلفشان راه‌حل پیدا کنند و یاد بگیرند با وجود احساسات و افکار مختلفشان چه‌طور عمل کنند که سازگارانه و مناسب باشد، نه آزرده‌کننده، مخرب و آسیب‌رسان.

  • روانشناس و مشاور با هم فرقی ندارند

روانشناس با مشاور فرقی ندارد

یکی دیگر از تصورات نادرست درباره‌ی دنیای روانشناسی است که خیلی‌ها فکر می‌کنند روانشناس و مشاوره، هر دویشان یک‌کار می‌کنند. مشاور کسی است که شما برای حل یک ‌مشکل خاص به او مراجعه می‌کنید و او درمورد همان مشکل راه‌حل‌هایی را پیشنهاد می‌دهد، اما درارتباط با روانشناس شما ممکن است با یک مشکل خاص یا بدون مشکل به او مراجعه کنید. اگر مشکلی داشته‌باشید، به دریافت صرف راه‌حل‌های مشکل محدود نمی‌شوید و به کندوکاو بیشتری درباره‌ی علت زیربنایی مشکل تشویق می‌شوید. بعد از فهم علل، چرخه‌‌ها و اثرات مختلف و چندجانبه‌ی آن‌ها را نیز می‌فهمید و نهایتا راهکارهای مناسب را اجرا و آزمون‌وخطا می‌کنید. به‌طور خلاصه کسانی مسئله‌شان با مشاور حل می‌شود که مشکل خاصی داشته‌باشند و فقط متمایل به حل همان مشکل در برهه‌ی فعلی باشند، اما روانشناس عمق و گستره بیشتری را مدنظر قرار می‌دهد و فعالانه‌تر از مراجع می‌خواهد به‌طور عملی پابه‌پای درمان پیش برود. البته که این تفاوت کلی امروزه در عمل کمی کمرنگ شده‌است و مرز مشخصی ندارد.

  • همیشه، رفتن پیش روانشناس از نرفتنش بهتر است

بعد از گفتن و شنیدن تعاریف و مزایای روانشناسی و درمان، ممکن است این باور در ذهن ایجاد شود که پس حتما همیشه رفتن پیش روانشناس بهتر از نرفتنش است. اما بهتر است درمورد افکاری که در آن‌ها «همیشه» و «هیچ‌وقت» استفاده شده‌است، کمی احتیاط کنید چراکه با پیچیدگی انسان و جهان امروز درتعارض است. ازطرف دیگر، این نکته‌ی بدیهی را هم باید درنظر بگیرید که مثل تمام مشاغل دیگر، بین روانشناس‌ها هم کسانی پیدا می‌شوند که در کارشان چندان حرفه‌ای نیستند. بعضی‌ها حتی شماره‌ی نظام روانشناسی را هم ندارند ولی ادعای روانشناسی می‌کنند. درمان این افراد بیشتر شبیه به همان طالع‌بینی‌هاست یا معمولا قطعیت زیادی به خرج می‌دهند.

سخن پایانی

یکی از کارهایی که باعث کاهش سوءتفاهم و گارد دفاعی درباره‌ی این رشته می‌شود، سعی برای یافتن روانشناس کاربلد است که قوانین و اصول حرفه‌ای را رعایت می‌کند. برای تحقیق اولیه و پیدا کردن روانشناس مناسب خود کوشا باشید و بدانید که درمان از همین مرحله است که شروع می‌شود.