ملانی زایسس کلاین در 30 مارس 1882 در یک خانوادۀ یهودی در اتریش به دنیا آمد. ملانی کلاین جزو برجسته‌ترین روانکاوان و بنیان‌گذار نظریۀ روابط موضوعی است. در این مقاله قصد داریم تا به‌طور کامل به معرفی ملانی کلاین و بررسی نظریۀ او بپردازیم.

شغل دکتر رایزس، پدر ملانی کلاین، علاقۀ به این حرفه را در او ایجاد کرد. ملانی در سن 19 سالگی با آرتور کلاین ازدواج کردو چند سال پس از ازواج، به‌همراه همسرش به بوداپست نقل مکان کرد و این امر دقیقاً در زمانی بوده که نوشته‌های یک روان‌پزشک نواندیش به نام زیگموند فروید، جریان مهمی تحت‌عنوان روانکاوی ایجاد کرده بود.

آغاز مسیر روانکاوی ملانی کلاین

نوشته‌های فروید که در آن زمان در بین روان‌پزشکان دست‌به‌دست می‌شد، بالاخره به دست کلاین هم رسید و او شیفتۀ روانکاوی شد.

کلاین نظریات فروید را به‌دقت مورد بررسی قرار داد و در پی آن تصمیم گرفت توسط شاندر فرنتسی، تحت روانکاوی قرار گیرد. روانکاوی کلاین نزد فرنتسی نیمه‌تمام ماند و پس از مدتی، در پی جدایی از همسرش، تصمیم گرفت توسط روانکاو دیگری به نام کارل آبراهام، روانکاوی شود.

علاقۀ کلاین به پزشکی و روانکاوی او را به مسیری تازه سوق داد. کلاین متوجه شد فروید برای تدوین نظریات خود، تنها به مطالعۀ موردی بیماران بزرگسال و خاطرات کودکی آن‌ها اکتفا کرده‌است.

در حقیقت اگرچه نظریۀ ‌روانکاوی فروید، رشد روانی کودک را در سال‌های ابتدایی کودکی توضیح می‌دهد، اما فروید هیچ بیمار کودکی را به‌مدت طولانی مورد روانکاوی و مطالعه قرار نداده بود.

مقالۀ مرتبط: مهم ترین نظریه های فروید را بشناسیم!

مفهوم غریزه در نظریه کلاین

مشاهده کودکان خردسال توسط ملانی کلاین

کلاین تصمیم به مشاهدۀ کودکان در سنین بسیار پایین گرفت. با توجه به این‌که کودکان در سال‌های اولیه قادر به برقراری ارتباط کلامی نیستند، کلاین روش‌های نوینی مانند استفاده از بازی‌ را برای مطالعۀ دنیای درون‌روانی کودک ابداع کرد.

در نتیجۀ مطالعات خود، کلاین توانست نظریۀ خود را در باب رشد روانی کودک منتشر کند.

کلاین، چارچوب نظریۀ فروید برای ساختار روانی کودک مانند وجود بخش‌های اید، ایگو و سوپرایگو و وجود غریزۀ مرگ در کودک را پذیرفت، اما در برخی مشاهدات خود، متوجه اختلافاتی با نظریۀ فروید شد.

درواقع ملانی کلاین در نظریۀ خود بر دو موضوع غریزه و سائق‌های زیستی و تأثیر بسیار زیاد آن‌ها در تعاملات کودک با ابژه، که همان فرد مراقبت‌کنندۀ کودک است، تأکید کرد.

یکی از مهم‌ترین غرایز در نظریۀ او، غریزۀ مرگ است که در دنیای درون‌روانی کودک به‌شکل ترس و آزارگری خود را نشان می‌دهد. کلاین بیان می‌کند پس از تولد، دنیای درون روانی کودک از ناامنی و آشفتگی به‌سمت امنیت می‌رود و این روند به رابطۀ کودک و ابژه یا مادر وابسته است.

کتاب مرتبط: رویکرد روانکاوی کلاینی در عصر حاضر

مفهوم خیال پردازی در نظریه کلاین

کلاین در نظریۀ خود به اهمیت خیال‌پردازی یا فانتزی در دنیای درونی نوزاد تأکید زیادی دارد. در این نظریه، خیال‌پردازی‌ها به‌عنوان بازنمایی‌های از امیال، تکانه‌ها و غرایز کودک مطرح می‌شوند.

در ماه‌های ابتدایی زندگی، نوزاد نمی‌تواند مرز بین خود و دنیای بیرون را تشخیص دهد و احساس می‌کند که با محیط و خیال‌پردازی‌هایش یکی است. این وضعیت باعث می‌شود که خیال‌پردازی‌ها به‌صورت جسمی و عینی بروز پیدا کنند.

مفهوم ابژه در نظریه کلاین

مفهوم ابژه در روانکاوی ملانی کلاین

رابطهٔ مادر و کودک به‌عنوان عامل اصلی در کمک به شکل‌گیری دنیای درون روانی کودک شناخته می‌شود. این ارتباط به نوزاد امنیت عاطفی می‌بخشد و نیازهای اولیه او را تأمین می‌کند. اما ناکامی یا تأخیر در ارضای این نیازها و همچنین وجود غریزۀ مرگ می‌تواند منجر به ناامنی در دنیای درون کودک بشود.

در ماه‌های ابتدایی تولد، کودک توانایی درک یک موضوع کلی را ندارد و قادر به یکپارچه‌سازی جنبه‌های مثبت و منفی یک ابژه نیست.

پستان خوب، پستان بد

درواقع، نوزاد نمی‌تواند بفهمد که پستان مادر هم می‌تواند نیازهای او را برآورده کند و هم در مواقعی ناکام‌کننده باشد. به همین دلیل، او به تقسیم‌بندی ابژه‌ها می‌پردازد؛ مثلاً پستان را به دو دسته “پستان خوب” و “پستان بد” تقسیم می‌کند تا بتواند بخش خوب را در درون خود نگه دارد.

این تقسیم‌بندی و تلاش برای سرکوب بخش‌های منفی دنیای درونی، به‌همراه وجود غریزۀ مرگ و امیال متضاد، می‌تواند دنیای درونی کودک را بیش از پیش ناامن کند.

این ناامنی‌ها منجر به ایجاد تنش‌های روانی در کودک می‌شود و او را به‌سمت فانتزی‌ها و خیال‌پردازی‌هایی می‌کشاند که در تلاش هستند تا واقعیت‌های ناگوار دنیای بیرونی را کنترل کنند.

کتاب مرتبط: پارادایم‌های بالینی ملانی کلاین و دانلد وینیکات

به‌طور کلی، نظریۀ کلاین بیانگر اهمیت رابطهٔ عاطفی و امنیت‌بخش در دوران نوزادی به‌عنوان عامل اصلی در شکل‌گیری و توسعهٔ دنیای درونی کودک است.

مفهوم پستان خوب و پستان بد در روانکاوی کلاین

کلاین به مکانیسم های دفاعی درون‌فکنی و فرافکنی در رشد کودک اشاره می‌کند. فرافکنی به معنای نسبت دادن بخشی از وجود خود به دنیای بیرون و درون‌فکنی به معنای درونی کردن بخشی از دنیای بیرون به درون دنیای درون‌روانی است.

کودک با استفاده از مکانیسم فرافکنی، هر آنچه دنیای درون‌روانی‌اش را ناامن می‌کند، به دنیای بیرون نسبت می‌دهد. ابژه‌های بد و ناکام‌کننده، ترس‌ها، پستان بد و … به‌صورت‌های مختلفی چون خشم و گریه به بیرون، فرافکنی می‌شوند. سپس پاسخی که محیط به کودک می‌دهد، درون‌فکنی می‌شود.

در اینجا نقش مهم مادر در ارضای نیازها مشخص می‌شود. مادری که در نتیجه نیازهای کودک بتواند پاسخی به‌اندازۀ کافی خوب و ارضا کننده ارائه دهد، از کودک مراقبت می‌کند و با همدلی و مهربانی به هیجانات و احساسات او پاسخ می‌دهد. این امر کودک را قادر می‌سازد تا با درون‌فکنی این رابطه، دنیای درونی خود را از ناامنی به امنیت ببرد.

این روند از ابتدای تولد در جریان است و طی آن دنیای درون‌روانی کودک شکل می‌گیرد. اگر مادر طردکننده و ناکام‌کننده باشد، کودک در نتیجۀ فرافکنی‌های خود با پاسخی دردناک روبه‌رو شده و همان را درون‌فکنی می‌کند. در نتیجه، نه‌تنها دنیای درون‌روانی کودک به آرامش نمی‌رسد، بلکه در طی زمان ناامن‌تر هم می‌شود. این روند باعث آشفتگی روانی در کودک خواهد شد. کلاین اشاره می‌کند که این روند از همان ابتدای تولد نوزاد وجود دارد.

کتاب مرتبط: سخنرانی‌های ملانی کلاین در باب فن درمان

اختلاف نظرهای کلاین و فروید

اختلاف نظر در روانکاوی ملانی کلاین و فروید

وجود مکانیسم‌های دفاعی نشان‌دهندۀ تفاوت‌های قابل‌ملاحظۀ ملانی کلاین با زیگموند فروید است.

ایگو از ابتدای تولد وجود دارد و هرچند که در ابتدا ضعیف است، تأثیر آن در رشد کودک در ماه‌های اولیه غیرقابل چشم‌پوشی است.

علاوه‌بر این، کلاین در مشاهدات خود کودکی ۳۳ ماهه را مشاهده کرد که سوپرایگویی بسیار سخت‌گیر را در بازی‌های خود نشان می‌داد.

کلاین معتقد است که سوپرایگو، برخلاف نظر فروید که معتقد است این سازه در حدود سه سالگی تشکیل می‌شود، بسیار زودتر و به‌طور سخت‌گیرانه‌تری شکل می‌گیرد و طی روند رشد کودک تعدیل می‌شود.

اختلاف‌نظر دیگری که بین نظریات کلاین و فروید وجود دارد، به مواضع رشدی اشاره دارد که کلاین به آن‌ها تأکید می‌کند. فروید از ابتدای تولد تا پایان نوجوانی مراحلی را تحت‌عنوان رشد روانی‌جنسی تدوین می‌کند و عمدتاً بر تعارضات دوران ادیپی که از حدود سه سالگی به بعد آغاز می‌شود، تأکید دارد.

برخلاف او، کلاین به دو موضع در ماه‌های آغازین زندگی تأکید می‌کند و بیان می‌کند که این مواضع قابلیت رفت و برگشت دارند و فرد ممکن است در طول زندگی خود در هر یک از این مواضع حرکت کند. در نظریۀ کلاین، اختلالات پیش از سه سالگی و در دوران پری‌ادیپال شناسایی می‌شوند.

  • موضع اول کلاین، که به‌عنوان موضع اسکیزوئید پارانوئید شناخته می‌شود، در چهار ماهۀ ابتدایی تولد کودک شکل می‌گیرد.

در این دوره، دنیای درون‌روانی کودک بسیار ناامن است و نگاه او به جهان به‌صورت جزءبه‌جزء است، به‌گونه‌ای که کودک قادر به درک ابژه (مانند مادر) به‌عنوان یک شیء کامل با جنبه‌های خوب و بد نیست.

  • پس از چهار ماهگی، کودک وارد موضع دوم کلاین یعنی افسرده‌وار می‌شود. در این مرحله، کودک توانایی درک ابژه به‌صورت کامل را پیدا می‌کند و متوجه می‌شود که ابژه (مادر) می‌تواند هم جنبه‌های ناکام‌کننده و هم ارضا‌کننده داشته باشد.

این نگاه کلی ممکن است موجب نوعی افسردگی در کودک شود و او را به درون خود بسپارد. بر اثر احساس خشم نسبت به ابژه در موضع قبلی، کودک احساس گناه را نیز تجربه می‌کند.

کلاین تأکید می‌کند که اگر این دو موضع به‌طور کامل پشت سر گذاشته نشود، اثرات آن ممکن است در روابط آینده فرد دیده شود. در خلال درمان، روایت‌های بیمار که شامل تمام خیال‌پردازی‌های اولیه، غرایز و ترس‌ها است، تحت‌عنوان انتقال (Transference) شکل می‌گیرد.

تحلیل این انتقال توسط درمانگر به بیمار این امکان را می‌دهد که با کاوش و بینش، این الگوها را در روابط خود مشاهده کند تا به این شکل نقش آن‌ها در زندگی‌اش کمرنگ‌تر شود.

منابع:

سنت‌کلر، مایکل (1401). درآمدی بر روابط موضوعی و روانشناسی خود. ترجمه:طهماسب، علیرضا. علی‌آقایی، حامد. چاپ‌دهم. تهران. نشر نی