چالش های رشته روانشناسی در ایران
رشتۀ روانشناسی برای کسانی که کنجکاوی در ذهن انسان را جالب میدانند، از کمک کردن به دیگران لذت میبرند و مهارتهای کلامی و حل مسئلۀ بالایی دارند، جذاب و دوستداشتنی است. دنیای وسیع و دائم درحال دگرگونی روانشناسی، شرایط رشد و توسعۀ فردی و پویایی را برای علاقهمندانش فراهم میکند. یکجور رابطۀ دو سر برد!
روانشناس از یکطرف با دانش و تجربهاش به مراجعانش کمک میکند نسخۀ بهتری از خودشان باشند و از طرف دیگر بنا به ماهیت رشتهاش، همیشه درحال یادگیری و ایجاد تغییرات مثبت در خود است. رشتۀ روانشناسی اما با همۀ ویژگیهایش مثبتش خالی از دشواری و چالش نیست.
دانستن سختی های رشته روانشناسی برای کسانی ضروری است که قصد دارند این رشته را بهعنوان شغل انتخاب کنند و هم برای کسانی که مخاطب این رشته هستند و دستِ یاریگرش را در دست میفشرند. در ادامه این مقاله چالش های رشته روانشناسی را با هم مرور کنیم.
آیا رشته روانشناسی سخت است؟

اگر بخواهیم کوتاه و رک بگوییم، همه چیز به این برمیگردد که تعریف شما از «چالش» چیست. اگر چالش و سختی را مساوی با معادلات ریاضی پیچیده و محاسبات سنگین بدانید، خب، روانشناسی در مقایسه با رشتههایی مثل مهندسی یا پزشکی شاید آسانتر بهنظر برسد. اما اگر سختی را درگیر شدن تمام و کمال با ذهن، احساسات و پیچیدگیهای زندگی آدمها بدانیم، آن وقت این رشته یکی از پرچالشترین انتخابهای دانشگاهی خواهد بود.
روانشناسی فقط در حد خواندن چند نظریه یا حفظ کردن اسمهای بزرگ نیست. گاهی شما باید ساعتها روی رفتارهایی تمرکز کنید که اتفاقاً خودتان هم هر روز با آنها درگیر هستید. مثلا اینکه دربارۀ استرس یک مقاله بنویسید، در حالی که خودتان دارید از فشار یک امتحان سخت کلافه میشوید. یا در مورد روابط انسانی تحقیق کنید وقتی در زندگی شخصیتان درگیر یک سردرگمی هستید. در چنین لحظاتی، خط بین چیزی که از کتاب میخوانید و چیزی که شخصاً تجربه میکنید، بسیار محو و باریک میشود.
قسمت سخت دیگر این رشته، نیاز به درک عمیق و مستمر از انسان است. شما قرار است با میلیونها ذهن کار کنید که هر کدام یک دنیای کاملاً جداگانه دارند. اینجا هیچ فرمول یکسانی برای همه وجود ندارد. روانشناسی یعنی پذیرفتن این واقعیت که پاسخ نهایی و قطعیای وجود ندارد، و همین ابهام مداوم میتواند برای بعضیها واقعاً کسلکننده باشد.
با این وجود، خیلی از کسانی که وارد این راه شدهاند، میگویند همین سختی های رشته روانشناسی هستند که این رشته را اینقدر جذاب کردهاند. وقتی میفهمید چیزهایی که یاد گرفتهاید واقعاً میتواند زندگی یک نفر را بهتر کند آن وقت حس میکنید تمام این مسیر سخت ارزشش را داشته است
معنی چالش در روانشناسی
در دنیای روانشناسی، کلمۀ «چالش» فقط مربوط به گرههای روانی مراجعین یا تئوریهای پیچیده نیست. گاهی اوقات، خودِ مسیر یادگیری و کار کردن در این حوزه تبدیل به یک چالش جدی میشود.
- منظور از چالش در روانشناسی، قرار گرفتن در موقعیتهایی است که نه خیلی راحت و نه آنقدر سختاند که کاملا شما را فلج کنند، دقیقا نقطهای که ذهن مجبور میشود فراتر از اطلاعات قبلیاش فکر کند و یک پاسخ جدید پیدا کند.
مثال: فکر کنید یک دانشجوی روانشناسی برای اولین بار در دورۀ کارورزی با یک فرد واقعی صحبت میکند، یا وقتی میبیند تئوریهای مختلف دربارۀ یک موضوع خاص کاملاً با هم فرق دارند، در واقع دارد یک چالش روانشناسی را تجربه میکند. این شرایط هم میتواند بسیار استرسآور باشد و هم زمینۀ رشد و پیشرفت ما را فراهم کند.
در واقع بخش مهمی از اینکه چطور به یک روانشناس ماهر تبدیل شویم، همین است: یاد بگیریم که چطور در موقعیتهای مبهم، صبر کنیم و بدون عجله و قضاوت، اوضاع را بررسی کنیم.
همانطور که لازاروس (1984) میگوید:
«چالش زمانی معنی پیدا میکند که فرد با وجود سختی کار، حس کند که توانایی مدیریت اوضاع را دارد. یعنی آن قدر فشار هست که ما را به سمت یادگیری هل بدهد، اما نه در حدی که کاملاً دستپاچه و از کار افتاده شویم.»
پس، معنی چالش در روانشناسی فراتر از یک «مشکل ساده» است؛ بلکه تجربهای است که از ما میخواهد میان علم و درک خالص انسانی یک تعادل ظریف برقرار کنیم.
با این دیدگاه، میتوانیم در ادامه بهصورت جزئیتر به انواع چالشها و سختی های رشته روانشناسی پردازیم.
بزرگ ترین چالش های رشته روانشناسی در ایران چیست؟
کسی که شغلش را دوست داشتهباشد، سختیها و تلخیهایش را هم شیرینی میبیند؛ این نظرِ پذیرفتهشده و محبوب، در واقعیت فریبنده است.
به این دلیل که هم وجود چالشهای غیرضروری را طبیعی و بدیهی میپندارد و راه را بر حل آنها میبندد: «هر کاری سختیهای خودشو داره دیگه!» و هم باعث میشود عدهای صرفا براساس علاقه شغلی را انتخاب کنند که بعدها بفهمند ازپسِ دشواریهایش برنمیآیند.
در ادامه چند مورد از مهمترین سختی های رشته روانشناسی در ایران را بررسی میکنیم:
فشار روانی

همۀ ما در زندگی، مشکلات ریزودرشتی داریم که سروکله زدن با آنها، انرژی و توان زیادی ازمان میبرد. حالا تصور کنید شغلی داشتهباشید که در آن قرار باشد علاوهبر مسائل شخصی خودتان، با مشکلات دیگران هم دستوپنجه نرم کنید.
فکر میکنید یکسومِ روز را به شنیدن تجربیات ناراحتکننده و آزاررسان گذراندن، چه احساسی داشتهباشد؟ فکر میکنید دائم درمعرض تردیدها، ترسها و نگرانیها بودن، چطور تجربهای خواهدبود؟ طبعا موقعیت پرفشاری است.
فشار روانی از مهم ترین سختی ها و چالش های شغل روانشناسی بیان میشود. البته روانشناسها هم مثل پزشکها بهمرور درطول کارشان یاد میگیرند میزان درگیری احساسیشان با دردها و مشکلات دیگران را کنترل کنند و آن رنجها را با خودشان به زندگی شخصیشان نبرند.
همچنین میدانند که برای کم نیاوردن زیر بار مشکلات دیگران، لازم است که خودشان هم هرازگاهی از یک درمانگر خبره کمک بگیرند. با همۀ این تدابیر، روانشناسی همچنان شغلی است که توان روانی زیادی میطلبد و بار مسئولیت فوقالعادهای به فرد تحمیل میکند.
در این حرفه، موضوع انسان است. کسانی که با اشیا، سروکار دارند، میتوانند از حقِ انسانیِ اشتباه کردن برخوردار باشند و اشتباهشان را جبران کنند اما آنهایی که طرف حسابشان انسان است، بهسختی اجازۀ خطا کردن دارند و خیلیوقتها راهی هم برای جبران پیش پایشان نیست.
مطالب مرتبط: روانشناسی علم است؟ نظر موافقان و مخالفان چیست؟
فشار اجتماعی
فشار اجتماعی، اصلیترین چالش رشته روانشناسی در همهجای دنیاست. این رشته اما در هر کشوری، متناسب با فرهنگ و سیاستگذاریهایش با سختیهای متفاوتی روبهروست.
در ایران، فرهنگِ مراجعه به روانشناس، عمر چندانی ندارد و این اتفاق فشار اجتماعی را به یکی دیگر از مهم ترین سختی های روانشناسی در ایران تبدیل کرده است.. البته اوضاع در جهت مثبت تغییر کرده اما همچنان نیاز به درمان روانشناختی، با نوعی انگ همراه است؛ انگی که با رفتار رسانهها تقویت میشود.
در سینما، تلویزیون و شبکههای اجتماعی، شوخی کردن با اختلالات روانشناختی و روانشناسان، هنوز رایج است؛ نشان دادنِ روانشناسها بهعنوان آدمهای مشکلدار، قابلاعتماد بودن این قشر را زیر سوال میبرد.
استفاده از اسم اختلالات روانشناختی برای توهین و تمسخر، مردم را نگران میکند که مبادا مراجعه کردنشان به روانشناس و تشخیص گرفتن، آنها را در گروه کسانی قرار بدهد که لایق مسخره شدناند.
نگاهی بیندازید به مقالۀ باورهای عمومی اشتباه دربارهی روانشناسی تا عواملی را که فشار اجتماعی را بر روانشناسان افزایش میدهد و درنتیجه مردم را از کمک آنها محروم میکند، بهطور مفصل بشناسید.
درمقابلِ جبههای که شوخی کردن با روانشناسی را مجاز میدانند و با این کار چه عامدانه و چه ناخواسته و ندانسته نقش دشمن این علم را بازی میکنند، جبهۀ مدافعانِ پرتعدادی وجود ندارد.
رسانههای مکتوبی که کمابیش در انگزدایی از روانشناسی تلاش میکنند، مخاطبان زیادی ندارند. در سطح کلان هم برنامههای اجرایی برای گسترش بهداشت روان، آنقدر کمرنگ و معدود است که خیلیوقتها حتی به چشم نمیآید.
آیا همانقدر که اقدامات مثبتی برای معرفی بیماری ایدز، کنترل دیابت، هشدار دربارۀ فشار خون و مانند اینها وجود دارد، تلاشی برای معرفی اختلالات روانشناختی هم انجام میشود؟
مطلب مرتبط: بررسی کامل رشته روانشناسی بالینی در مقطع ارشد و دکتری
روانشناس نماها

در هر شغلی، آدمِ ناوارد و غیرحرفهای پیدا میشود اما توی کمتر حرفهای، شاغلِ تقلبی وجود دارد. منظورمان از شاغلِ تقلبی، کسانی است که بدون تحصیل در یک حرفۀ مشخص و کسب تجربه در آن، وانمود میکنند که واجد صلاحیتاند.
مثل روانشناسنماهایی که در فضای مجازی بهراحتی برای خودشان جولان میدهند، به دیگران آسیب میزنند و به هیچ مرجعی هم پاسخگو نیستند.
تعداد زیادی از صفحات اینستاگرامی روانشناسی متعلق به روانشناسان خودخواندهای است که هیچ سوادی در این زمینه ندارند اما با تکیه بر فن سخنوری، اسم و رسمی بههم زدهاند و از ناآگاهی مخاطبانشان به پول و شهرت حسابی رسیدهاند.
روانشناسنماها به دو روش، چالش ها و سختی های رشته روانشناسی را تقویت میکنند. اول، بهدلیل نداشتن سواد و تجربه، با توصیههای اشتباهشان به مخاطبانشان آسیب میرسانند.
دوم، وجهۀ روانشناسان واقعی را به خطر میاندازند. کسانی که از کمک روانشناسان تقلبی دلسرد میشوند، ناتوانی آنها را به پای ناتوانی علم روانشناسی مینویسند و به این نتیجه میرسند که روانشناسان بدون پشتوانه و منطق، حرف میزنند.
این خدشهدار کردن اعتبار روانشناسان، درنهایت سلامت روانِ عمومی را به خطر میاندازد چون مردم مراجعه به روانشناس را کاری بیفایده یا حتی آسیبرسان تلقی میکنند.
کتابهای روانشناسی بازاری که اصطلاحا به کتابهای زرد معروفاند هم در تیم روانشناسان تقلبی بازی میکنند. این کتابها را روانشناسنماهایی مینویسند که هیچ سررشتهای از این علم ندارند اما بلدند طوری حرف بزنند که به مخاطبانشان توهم دانایی ببخشند.
این کتابها با مسائل برخوردی سطحی و پیشپاافتاده دارند، همهچیز را زیادی ساده میبینند و به خوانندههایشان احساسات خوشایند دروغی تزریق میکنند.
به این ترتیب به تصور اشتباهی دامن میزنند که معتقد است روانشناسی باید حال آدم را فوری و بدون زحمت خوب کند و روانشناسانی را که با توصیههای موقتی و دستورالعملهای ساده برای مراجعانشان تعیین تکلیف نمیکنند، فاقد صلاحیت میداند.
مطالب مرتبط: تفاوت روانشناس و روانپزشک چیست؟
بازار کار بی قاعده

یک قاعدۀ ساده و سرراست میگوید باید بین درآمد فرد و میزان سختی شغلیاش تناسب وجود داشتهباشد. در رشتۀ روانشناسی این قاعده رعایت نمیشود! شاید کسانی که تا حالا به درمانگر مراجعه کردهاند، این ادعا را عجیب بدانند.
تعرفههای روانشناسی برای قشر وسیعی از جامعۀ ما، زیادی گران است؛ آنقدر که برای خیلیها درحکم یک مانع جدی برای مراجعه به روانشناس، عمل میکند اما این مبلغ، بهطور کلی براساس زمان، زحمت و هزینههای درمانگری برای روانشناسان به درآمد قابلاعتنایی منجر نمیشود.
مشکل بر سر بیمه نبودنِ خدمات روانشناختی است. این موضوع، سالهاست که بحثهای زیادی راه انداخته اما همچنان بینتیجه و بلاتکلیف باقی ماندهاست.
نتیجه آنکه نه مردم میتوانند بهراحتی از کمک روانشناسان استفاده کنند و نه روانشناسان، درآمد راضیکنندهای دارند که بتوانند با فراغ بال و بیدغدغه، تمرکزشان را صرف کارشان بکنند.
مطلب مرتبط: بررسی بازار کار روانشناسی
سختی های روانشناسی اما فقط به نبود بیمه ختم نمیشود. بهدلیل اقبال زیاد دانشجویان به رشتۀ روانشناسی، دانشگاههای زیادی در سراسر کشور این رشته را ارائه میدهند؛ دانشگاههایی که لزوما همهشان سطح علمی قابلقبولی ندارند. نتیجه چه میشود؟
روانشناسان دارای مدرکی وارد بازار کار میشوند که قانونا اجازۀ درمانگری دارند اما عملا همان کاری را انجام میدهند که روانشناسنماها میکنند. روانشناسانِ همهکاره هم چالش دیگری است که این رشته را حسابی به دردسر انداختهاست.
روانشناسی در حیطۀ نظری و آکادمیک، گرایشها و تخصصهای مختلفی دارد که هرکدامشان، اهداف و کارکردهای مخصوصبهخود دارند اما در عمل، این مرزبندی چندان رعایت نمیشود.
کم نیستند روانشناسانی که در گرایشهای غیردرمانی فارغالتحصیل میشوند اما در بازار کار وارد حوزۀ درمان میشوند و اعتماد عمومی به این رشته را متزلزل میکنند.
چالش های اخلاقی در روانشناسی
روانشناسی، پشت ظاهر علمی و آرام خود، صحنۀ تصمیمگیریهای دشوار اخلاقی است. روانشناس نهتنها با نظریهها و دادهها، بلکه با زندگی واقعی و سرنوشت انسانها روبهروست. در این حرفه، هر کلمه، هر نگاه و حتی سکوت میتواند بر مسیر زندگی یک انسان تأثیر بگذارد. همین حساسیت، ریشۀ اصلی چالش های اخلاقی در روانشناسی است.
1- مرز میان همدلی و درگیری هیجانی
- روانشناس باید بتواند درد مراجعش را از اعماق وجود بفهمد، اما اجازه ندهد که این درد وارد زندگی شخصیاش شود.
- در اتاق درمان، احساسات کاملاً دوطرفه هستند؛ مراجع ممکن است شما را امینترین فرد زندگیاش ببیند. اما حرفهای ماندن یعنی نگه داشتن یک فاصلۀ محترمانه که هم مراجع در آن احساس امنیت کند و هم خود درمانگر از نظر روانی سالم بماند
2- رازداری و مسئولیت در موقعیتهای بحرانی
رازداری مطلق ستون اصلی اخلاق حرفهای است. روانشناس موظف است اسرار مراجع را چون گنجی ارزشمند حفظ کند.
اما گاهی شرایطی پیش میآید که پای خطر جانی یا آسیب جدی در میان است مثلا وقتی مراجع قصد آسیب رساندن به خود یا دیگری را بیان میکند، در این لحظه، روانشناس با یک دوگانۀ دشوار روبهرو میشود:
آیا اعتماد مراجع را حفظ کند یا از یک آسیب جدی جلوگیری نماید؟
هیچ پاسخ قطعی وجود ندارد؛ تنها راه، درک کامل موقعیت، تکیه بر اصول اخلاقی و رعایت قوانین است.
3- مرز میان باورهای شخصی و اصول علمی
روانشناس هم انسان است؛ او هم ارزشها، باورها و احساسات مخصوص به خودش را دارد. اما ممکن است این باورهای شخصی با سبک زندگی یا دیدگاه مراجع کاملاً در تضاد باشد
حرفهای رفتار کردن یعنی توانایی کنار گذاشتن تمام قضاوتها و تمرکز صرف بر نیازهای واقعی مراجع، حتی اگر با عقاید ما همخوانی نداشته باشد
در پایان، اخلاق در روانشناسی یعنی پذیرفتن مسئولیت بزرگ تأثیر عمیق تصمیمها، حرفها و حتی انگیزههای ناخودآگاه ما بر سرنوشت دیگران.
سخن پایانی
رشتۀ روانشناسی فقط یک علم برای مطالعۀ دیگران نیست؛ در واقع یک سفر عمیق و طولانی به درون خودمان است. در طول این مسیر، ما با انواع چالشها دست و پنجه نرم میکنیم؛ از گرههای اخلاقی و فشارهای سنگین احساسی گرفته تا مواجهه با اعتقادات شخصی و نگاههای جامعه. هر تجربهای که در این راه کسب میکنیم، به ما یادآوری میکند که روانشناسی در دنیای واقعی، خیلی پیچیدهتر و عمیقتر از صفحات کتابهای تئوری است.
در آخر، باید گفت که دشواری این رشته نه در حجم زیاد مطالب درسی، بلکه در مسئولیت سنگینی است که برعهده میگیرد. روانشناسی به ما میآموزد که پیش از هر تلاشی برای کمک به دیگران، ابتدا باید خودمان را بشناسیم و یاد بگیریم که چطور در برابر ذهنهای متفاوت و گیجکننده، همچنان خونسرد، آگاه و پذیرا بمانیم.
بله، مسیر روانشناسی راه سادهای نیست، اما هر قدمی که در آن برمیداریم، یک فرصت تازه برای رشد، برای فهمیدن بیشتر و در نهایت، برای تبدیل شدن به یک انسان بهتر است.
مطلب پیشنهادی برای دانشجویان روانشناسی ⇐ منابع ارشد روانشناسی
دسته بندی: دانشکده

